نامه خانم کروبی به خامنه ای مصداق پناه بردن به مارغاشیه ازترس عقرب جراره


هفته گذشته پس ازچندروزحملات پی درپی توسط مزدوران خامنه ای به کروبی وخانواده وهمسایگان آنها که حتی کاربه تیراندازی متقابل بین محافظان ومهاجمان نیزکشیدخانم کروبی اقدام به نوشتن نامه ای به خامنه ای کرد که مرابی اختیاربه یاد این شعرناصر خسرو قبادیانی انداخت که می گوید: ازشه، زی فقیه چنان بود رفتنم کز بیم مار در دهن اژدها شدم

خانم کروبی یاکسانی که وی رابه نوشتن این نامه ترغیب کرده اند به گونه ای خامنه ای راموردخطاب قرارد اده اند که گویاایشان ازاین تبهکاران اجیره شده که سنگ ولایت وی رابه سینه می زنند وهرجنایتی رابنام وی مباح می شمارند بی خبریا نقشی درهدایت اقدامات تبهکارانه آنهاندارد که دراین خصوص بااینکه نگارنده ازنیت قلبی خانم کروبی خبردارم ولی باید واقعابحال چنین تفکری افسوس خورد وبیخودی نیست که این جنبش های اصلاحی به هیچ جانمی رسد.

البته ممکنست برخی ازدوستان که نامه خانم کروبی به خامنه ای راخوانده اند برمواضع بنده اشکال بگیرند وادعاکنندکه خانم کروبی در نامه خود با اشاره به برخی موارد تلویحا درخصوص انتساب این نیروهابه رهبری افشاگری کرده است ولی بنده وقتی درصدروذیل نامه ایشان عنوان "حضرت آیت الله" و"مقام معظم " رامی بینم واینکه نامه بامقدمه "سلام علیکم" شروع وباعبارت " باسپاس وتشکر فراوان" پایان می پذیرد بخودم می گویم واقعاخانم کروبی که همسرش طی یک سال گذشته تابحال دوبارتاپای مرگ پیش رفته است و خود دوبارباتغییرمنزل عملا به آوارگی دروطن کشیده شده وفرزندانش باضرب وشتم وشکنجه وممنوع الخروجی ودههامشکل دیگرروبروشده اندواقعا درقلب خود خامنه ای رابی خبرازاین وقایع وشایسته این عبارات وعناوین می داند یابه قول برخی ایشان برای حفظ جان خودواعضای خانواده اش " تقیه" کرده است؟!

اما آنچه که تجربیات سی ساله من ازدرون این رژیم تابن دندان فاسدمی گوید اینست که خامنه ای شخصافرمانده عملیات حمله به سران فتنه واعضای خانواده ایشان می باشد زیراکسانی که ازنزدیک باخامنه ای وروحیات ونحوه مدیریت وی آشناباشند به خوبی به این امر واقفند که خامنه ای شخصاعلاقه عجیب وبیمارگونه ای به دخالت درجزیی ترین مسائل دارد وتمایل به کارگردانی دراینگونه حوادث درحدجنون آمیزی دروی موج می زند (نمونه آن حادثه کوی دانشگاه 78واعتراضات بعدی آن) والبته شدیدامواظب است که اطلاعات مربوط به شرکت وی درعملیات لونرود بهمین دلیل نیزتنهاافرادمحدودی ازمحارم وی دربیت رهبری، شورایعالی امنیت ملی وگروههای فشار(نظیرانصاروحزب الله و...) ونیزقربانیان (نظیرفرزندان آیت الله منتظری واحمدقابل و...) ازنقش تاکتیکی وی دراینگونه حوادث باخبرمی باشند

نگارنده علیرغم اینکه بابسیاری ازفعالیتهایاموضعگیریهای افرادی نظیرامیرفرشادابراهیمی (ازعوامل تواب انصارحزب الله) بدلیل مخلوط کردن دوغ ودوشاب وخوراندن آن به خلق الله موافق نبوده ونیستم ولی دربرخی مواردمطالبی که صرفاجنبه خبری داشته ویا بیانگرواقعه ای می باشدرادارای ارزش اطلاعاتی می دانم بهمین دلیل درخصوص دخالت وفرماندهی مستقیم خامنه ای درحمله به بیت آقای کروبی که دقیقاتکرارهمان سناریوی حمله به بیت آیت الله منتظری است توجه همگان رابه خاطرات این شخص که خودازشاهدان عینی وشرکت کنندگان درماجرای فوق بوده است جلب می نماید وازمخاطبین محترمی که به نحوی به آقایان کروبی وموسوی دسترسی دارند درخواست می گردد مطلب فوق راعینابرای ایشان ارسال تادرآینده شاهدتکراراشتباه درموضعگیری امثال خانم کروبی نباشیم زیراتجربه ثابت کرده است وقتی آمران قتلهاوشکنجه وحملات سازمان یافته که مرکزآنهاهمان بیت رهبری درخیابان آذربایجان است درساحل امن نشته وفرمان حمله صادر می کنند نه تنها ازهرگونه بازخواست وافشاگری مصون باشندبلکه بعنوان ملجاء تظلم ودادخواهی رسمی وغیرسمی شناخته شده وبرای آنهاازطریق استعمال عباراتی برای آنهاآرزوی سلامتی گردیده ووازجنایات آنهاتشکروسپاس هم بعمل آید بدیهی است که نه هیچگاه چنین دادخواهی هایی به سرانجام نمی رسد بلکه باعکس العملی نظیرتشدیداین طرحهای تبهکارانه وتشجیع جنایتکاران هم مواجه خواهدبود

لذا ازآنجاییکه مطلب انتشاریافته توسط امیرفرشادابراهیمی درحدود 2/5 ماه قبل ازشفافیت خبری کامل برخوردارونیازبه تجزیه وتحلیل راازسوی نگارنده به حداقل می رساند توجه مخاطبین محترم رابه عین نوشته وی که به معرفی آمرا وعوامل اصلی درحمله به بیوت سران مخالف خامنه ای می پردازدجلب می نماید

تاریخ تکرار می شود ! شرح حمله به دفتر آقای منتظری در سیزده سال پیش
2010/06/20

توضیح

مدتی است در فکر نوشتن این مطلبم و شاید دیر هم شده باشد ،از زمان شنیدن خبر تهاجم وحشیانه به بیت آقای منتظری و بعدا پلمب دفتر ایشان می خواستم بنویسم این مطلب را منتها می دانید که این روزها در تدارک وفکررفتن (به ایران) هستم و همه اش به دیدار دوستان و کارهای انجام نشده می گذرد . بهر حال امروز نوشتم...

اینکه می گویند تاریخ تکرارمی شود ظاهراحرف درستی است ودست کم درجمهوری اسلامی وبهتربگویم درمیان محافظه کاران درست تر . نمی دانم چرا به همه کارها وشیوه های آنهاکه نگاه می کنم می بینم هیچ فرقی نکرده است انگاریک پازلی دارند وهی برای هرکاری کنارهم می چینندش وبعد دوباره ازسر، فیلم اظهارات آن طلبه خشمگین مقابل بیت آقایان صانعی ومنتظری راهمه دیدید، من هم دیدم ووقتی دیدم یادسیزده سال پیش خودم افتادم که وظیفه امروز این طلبه رابرعهده داشتم .

سیزده سال پیش ودربعد ازسخنرانی سیزده رجب آقای منتظری که درنجف آباد وقم بلوایی درست شده بود ،تاریخها را الان درست بیاد ندارم وروزهاراشاید اشتباه کنم اماکلیت واتفاقهاراتمامابیاد دارم درست همین روال انجام شد که این روزها انجام می شود .

نیمه شب بود که همه درمنزل حسین الله کرم جمع شدیم ، الله کرم هنوزبه شهرک کلاهدوزنرفته بود وخانه اش درپشت آتش نشانی خیابان هفده شهریوربود ، نمی دانستیم باید چکارکنیم هرکس نظری داشت تا اینکه حسین سازورآمد وگفت باید فرداکه یکشنبه روزی بود برویم پیش آقای خامنه ای دردفترایشان، اززمان ریاست جمهوری اش رسم است که یکشنبه صبح ها بعد ازنمازصبح زیارت عاشوراخوانده می شود ومعمولا مداحهایی چون منصورارضی یا سازوریاسعید حدادیان و ... این وظیفه را برعهده دارند فردای آن روز هم حسین سازورقراربود زیارت عاشورابخواند.

صبح زود رفتیم وجمعی حدود شاید ده نفربودیم که البته وقتی که دم درورودی بیت درخیابان آذربایجان بودیم دیدیم که برادران کاوه هم آمده اند ومنتظرند، کاوه هامسئولان انصارولایت اصفهان بودند که همان انصارحزب الله بود .

داخل شدیم وتعدادی هم ازمسئولان کشورآمده بودند نمازصبح را به امامت آقای خامنه ای خواندیم وبعدش هم حسین سازور زیارت عاشورا راخواند ودرآخرسفره راپهن کردند وصبحانه آوردند ، درهمین بین آقای رفیعا آمد وگفت صبرکنید همه بروند بعد صحبت خواهیم کرد فکرکنم بعد ازصبحانه آقای شریعتمداری که آنزمان وزیر بازرگانی بودند(زمان خاتمی) نیم ساعتی با ایشان حرف زدند و تعداد دیگرکم شده بود رفتیم ونشستیم دورآقای خامنه ای که درکنارش آقایان معزی وحمید نقاشان هم نشسته بودند ، بعد اولین سئوال ایشان ازحسین الله کرم این بود که :" خوب اتفاقات رامی دانید حزب الله چکاره هست این وسط ؟ " آقای خامنه ای معمولا در دیدارهای خصوصی طرزصحبت کردنشان بسیارمتفاوت بود با آن نحوی که عمومی وعلنا همیشه حرف می زنند وخوب این نوع صحبت کردن راهم ما خیلی دوست داشتیم ! آقای حسین الله کرم برآوردی ازشرایط تهران وقم دادند وامیرحسین کاوه هم وضعیت اصفهان ونجف آباد راتوضیح داد وکمی از نیروی انتظامی وفرماندهی اصفهان گلایه کرد که مانع کاربچه ها می شوند ( دقیقا یکماه بعد فرماندهی نیروی انتظامی اصفهان هم عوض شد ).

بعدازاینکه وضعیت راشرح دادیم آقای خامنه ای گفت بهرحال باید این شیخ (آیت الله منتظری) ادب شود وگمان نکند که مملکت بدون متولی هست من به آقایان قوه قضائیه واطلاعات هم گفتم دستتان راباز بگذارد وازمن اگرمی شنوید دیگربه خانه نروید ازهمین جا بروید قم ویا الله گفتند وبلند شدند و رفتند چند قدم نرفته بودند بسمت در کانکس که برگشتند وگفتند اما آقایان مراقب باشید کسی شعارمرده باد ومرگ ندهد این قبح قضیه که نباید کسی شعارمرگ برآیت الله بدهد نباید شکسته شود ، ماهم بروی چشم گفتیم وایشان رفتند .

ایشان که رفتند آقای نقاشان جلسه را دست گرفتند وگفتند خب چه می کنید ؟ سازورهم برگشت گفت هیچی حاج حمید میریم وسه سوته اونجارو رو سرش خراب می کنیم ! لبخند رضایت روی چهره نقاشان نشست وگفت البته مراقب باشید که ما فقط نمی خواهیم آنجا راخراب کنیم می خواهیم برای همیشه درش بسته باشد ، کسی اهل پرده پوشی نبود وهمه لخت وعورصحبت میکردند که حسین الله کرم گفت یعنی بکشیمش ؟ که رفیعا گفت نه نه فعلا زوده درحصرمیخواهیم بکشیمش .

مشکلی نبود ظاهراوگفتیم پس ماحرکت می کنیم که آقای نقاشان گفت وضع مالیتان چطوراست بهرحال خرج دارد اینطورکارها ! دقیقا یادم نیست ولی چند تراول چک به آقای حسین الله کرم دادند وبه آقای رفیعا هم گفتند مقداری هم نقد بدهید که دادند وما آمدیم بیرون .

رفتیم روی همان چمنهای مقابل دفترنشستیم چند دقیقه ای وصحبت کردیم که چه کنیم ؟ برنامه ریزی کردیم والله کرم وظیفه هرکس را گفت وقرارشد مسعود ده نمکی ودکترتورانی وچند نفردیگر تهران بمانند تا باقی بچه ها راجمع کنند وبفرستند قم وماهم راه افتادیم .

ساعت حدود نه صبح بود که راه افتادیم ودرراه هم بابچه های قم تماس می گرفتیم که همه گفته بودند مقابل مسجد اعظم جمع شده اند، کاوه هاهم قرارشد بروند ودرسپاه اصفهان همه راجمع کنند وبریزند نجف آباد .

نزدیکهای یک ظهربود که رسیدیم قم ، عوارضی که بودیم آقای ملکوتیان ازدفترآقای مصباح تماس گرفتند که بیائید اینجا، منظورش منزل آقای مصباح بود، رفتیم زنبل آباد که آنجا آقای مصباح خانه ای داشتند که بهش می گفتند بهارخواب آقای بادامچیان وجنتی هم آنجا بودند ونشسته بودند روی تخت درحیاط وقلیان می کشیدند که مابرنامه راگفتیم که وقت تنگ است وداریم می رویم دفترآقای منتظری فرمانده سپاه قم که الان اسمشان یادم نیست با یک آقای دیگری که مدیر اطلاعات قم هم بودند آنجا بودند که آقای مصباح روی شعارها خیلی تاکید داشتند وگفتند می خواهم امروز مرگ برمنتظری کل قم رافرابگیرد ، الله کرم گفت نظرآقا اما این نیست !که یکهومصباح برگشت گفت مهم نیست ! رنگ همه ما پرید وخشکمان زد گفتیم یعنی چی ؟ که آقای مصباح همانجورکه به قلیان پک می زد گفت ببینید ما مسئولیم ازعرصه ولایت فقیه دفاع کنیم حتی اگرخود ایشان هم بگویند لازم نیست این ولایت فقیه ملک شخصی کسی نیست این امانت خداست امروزمرگ برمنتظری گفتن بزرگترین دفاع ازولایت هست بروید خدا پشتتان باشد .

حالادیگرجمعیت مسجد اعظم هم بسمت دفتروبیت آقای منتظری راه افتاده بودند وماهم درنزدیکیهای مصلی به آنهاپیوستیم وقراربود پخش شویم دربین بچه ها وظیفه کنترل اوضاع برعهده فرج مرادیان وسردارحکیم بود حسین الله کرم وتعدادی دیگرهم درانتهای جمعیت می آمدند من هم رفتیم وشروع به شعاردادن، وانتی راآورده بودند ومن رفتم روی وانت ایستادم وشعارها هی تند شد وتند شد تا رسید به اینکه " این مسجد ضرارویران باید گردد اشعری دوران اعدام باید گردد "

وقتی به حسینیه ودفتررسیده بودیم کارتمام شده بود حالابچه هاهمه درحسینیه ودفتر(آیت الله منتظری) بودند، واقعاما ازاشغال حسینیه خبردارنبودیم وبعدها فهمیدم ازشب قبل مجتبی خامنه ای وحاجی بخشی آنجا بودند وکارراتمام کرده بودند ، جمعیت که حدودهزارنفری می شدند حالامقابل دفتروبیت ایشان بودند که به یکباره خبررسید درداخل حسینیه درگیری شده ، ازداخل منزل آقای منتظری بابلندگو داشتند قرآن پخش میکردند وصدای دعوا ودرگیری می آمد، میکروفن رابه مهدی شیرازی دادم وگفتم شعاربده وخودم ازوانت آمدم پائین خوب اغلب مامسلح بودیم آمدم بروم ببینم چه شده که الله کرم وآن آقایی که درمنزل آقای مصباح دیده بودمشان همان مدیراطلاعات به من گفتند مراقب باشید کسی ازسلاح استفاده نکند وخودش (آیت الله منتظری)هم چیزیش نشود .

داخل دفترکه شدم دیدم بوی آتش می آید وظاهراکتابخانه را آتش زده بودند وازدرکوچکی که به بیت ایشان وصل هست بچه هامی خواهند واردمنزل بشوند وداشتند دررامی شکستند تامن خود رابه جمعیت برسانم درشکسته شد وچند نفری حالا وسط حیاط منزل ایشان بودند ، گمانم احمد منتظری بود یایکی دیگرازایشان که بدون لباس روحانیت ایستاده بودند وکاربه درگیری کشیده بود ، جوبسیارمتشنج بود من اسلحه ام ترسیدم درآن شلوغی ازکمرم بیفتد درش آوردم ودرجیبم گذاشتم آتش کتابخانه هم زیاد شده بود ودود آنجاراگرفته بود، چفیه ام را بستم جلوی دهنم ورفتم روی کول مهدی گودرزی وداد زدم هرکس باولایت هست بیاد توحسینیه سید جواد آتشی دادزد تواصلاکی هستی که چفیه ام رابازکردم تاقیافه ام راببیند وخلاصه درگیری تمام شد بازهم یادم نیست احمد متظری بود یافرزند دیگری ازایشان که صورتش غرق خون بود، هرطوری بود جمعیت رابیرون کشاندیم وازحسینیه هم خارج شدیم ، فرج مرادیان قفل وزنجیری آورد ودر دفترراقفل کردیم، مینی بوسی هم آمده بود آنجاکه حایل جمعیت ودفترشود واداره اطلاعات هم چند پاترول آوردند واعضای دفتروبیت را سوارکردند وازآنجاخارج کردند، حسین الله کرم وحاج رسول ازاعضای انصارقم رفتند بالای مینی بوس وشروع به سخنرانی کردند جو کمی آرامتر شده بود، من درهمان کشاکش درگیری درحیاط که روی کول مهدی بودم خورده بودم زمین ودستم زخم شده بود چفیه ام را بسته بودم به دستم وداشتم سعی میکردم یه جوری خونش رابند بیارم که مجتبی خامنه ای رادیدم، کف کردم ازتعجب که این تواین هاگیر وواگیراین اینجاچه می کند ؟

مجتبی من راکشیدکناروکاغذی راداد دستم وگفت بروبالا این رابخوان! بعدگفت تابخوانی صحبت شده کارتمامه! نگاه کردم دیدم قطعنامه تجمع هست .

صحبتهای الله کرم تمام شده بود که رفتم بالای مینی بوس وقطعنامه راخواندم درچند بند که خواسته های حزب الله راعنوان میکرد و اعلام شده بودکه ازاینجاتکان نمی خوریم تاتمام مفادش انجام شود که عبارت بود ازدستگیری ومحاکمه آقای منتظری، تعطیلی لانه جاسوسی دفترایشان واعلام برائت آقای خاتمی ازمنتظری .

قطعنامه راکه خواندم دوباره درگیری شروع شد وحالاتعدادی ازطرفداران آقای منتظری باجمعیت ما درگیرشده بودند وازته خیابان داشتند می آمدند وجمعیتشان زیادترمی شد که نیروی انتظامی وسپاه واردعمل شدند وباگازاشک آورزدند جمعیت آنقدردرهم بود که گاز اشک آورها ما راهم بی نصیب نگذاشت دود وآتش کل کوچه وخیابان راگرفته بود ساعتی نگذشت که دوباره همه چیزآماده شد که خبر رسید آقای مقتدایی دادستان کشورآمده است!

آقای (آیت الله) مقتدایی کنارهمان مینی بوس ایستاد ومیکروفن رادست گرفت وهمه رابه آرامش خواند وگفت خواسته های برحق شمارا شنیدیم امابگذارید دستگاه قضایی کارخودش را انجام بدهد واطمینان داد که یکی ازخواسته ما راهمین الان وفی الفورانجام بدهند ودفترو حسینه راتخلیه وپلمب بکنند . امامحاکمه ایشان رابه مصلحت نظام وتصمیم بزرگان نظام موکول کنند. جمعیت الله اکبرگفتند، وظاهراکار تمام شده بود .

گمان می کنم چهارشنبه یاپنج شنبه بود، حالاکنترل خیابان واوضاع بدست سپاه بود وماهم جمعیت رابسمت مسجد اعظم حرکت دادیم تا نمازمغرب وعشارابه جماعت بخوانیم .جمعیت که حرکت کرد دفتروحسینیه پلمب شد وحصرتاریخی دفتروبیت آقای منتظری آغازشد!

به مسجد رسیدیم نمازراخواندیم که برای شام مجددا رفتیم منزل آقای مصباح همان زنبل آباد، مجتبی وآقای مقتدایی هم بودند، شام را آوردند وخوردیم که مجتبی گفت امروزانقلاب اصلی صورت گرفته وخلاصه همه راضی بودند ازحرکتی که انجام گرفته، صحت وسقم این مسئله راهیچ وقت نفهمیدم امابین بچه های خودی شایع شده بود که آقای خامنه ای باهلی کوپترخودش آمده واوضاع را ازبالا دیده ، البته من آنقدراون لحظه ها درگیربودم که یادم نمی آمد صدای هلی کوپترراشنیده بودم یانه.

اصفهان ونجف آبادکاوه خبردادکه شلوغ شده وتصمیم گرفته شد که همان اکیپ وجمعیت راسریعامنتقل کنیم اصفهان باسپاه قم تماس گرفتیم واتوبوس خواستیم که گفتند اتوبوسهارامی فرستند دم قبرستان نووهمه بگوئید بیایند آنجاسوارشوند، جمعیت عازم اصفهان شد و من هم باید به تهران برمی گشتم تابقیه بچه ها رابیاورم.

به تهران که رسیدیم رفتم دفترشلمچه ودیدم کاوه اشتهاردی پیام آقا برای نمازجمعه را آورده که اعلام کرد پیام فعلامحرمانه هست وپخش نشده درکل کشوراما درتلویزیون اصفهان پخش شده واعلام شده که همه بیایند نمازجمعه برای بیعت با انقلاب .

بچه هادرمسجد شهداودرحسینیه عاشقان ثارالله ستادمشترک سپاه جمع شده بودندکه چندین اتوبوس بودند که همه راشبانه فرستادیم اصفهان، احمد کاظم زاده ومسعود ده نمکی هم باچند تاوانت بقیه بچه هاراجمع کردند ، که درهمین بین آقای (محمدرضا) نقدی تماس گرفت وگفت خبررسیده طرفداران آقای منتظری درنجف آباد باچوب وچماق وقمه ایستاده اند مراقب باشید کاربه درگیری نکشد به بقیه بچه هاهم اطلاع دادم لباسم ازظهرخونی بود وچفیه راکه بازمیکردم هنوزخونش بند نیامده بود رفتم درمانگاه همون نزدیک دفترشلمچه توی خیابان فلسطین وپانسمانش کردم وبا رضا گلپور(نویسنده کتاب برعلیه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تحت نظر روح الله حسنیان) وفرج مرادیان وحکیم راه افتادیم برای اصفهان صبح رسیدیم اصفهان ورفتیم سپاه اصفهان که الله کرم هم آنجابود، که معلوم شد درگیری درنجف آباد آرامترشده ورفتیم برای نمازجمعه، نمازراخواندیم واوضاع حالادیگر تحت کنترل وکارتمام شده فرض می شد .

به تهران برگشتیم وشنبه ازدفترآقای خامنه ای خبرآمد که این جهاد اکبربود که انجام دادید وازهمه تشکر شده بود ...

Comments