چهارم خردادماه سالگردماجرایی افتضاح آمیزبرای دولتهای آمریکا وایران است که بعدابه ازسوی آمریکایی ها "ایران کنترا" یا "ایران گیت" بروزن واترگیت نام گرفت. هم اکنون که 24 سال ازآن ماجرامی گذرد علیرغم اینکه گزارشات وکتابهای زیادی ازسوی مراجع رسمی وافراد دست اندرکاربالاخص ازسوی طرف آمریکایی منتشرشده است ولی بدلیل خفقان حاکم برایران هیچ اثرجامعی که واقعیات این رویدادرابه تصویربکشد منتشرنگردیده است. چنین بنظرمی رسد که این واقعه نیزنظیرجنگ دریک تابو قرارگرفته است تابویی که صرفادربرخی مقاطع وبنابه منافع گروه یاافرادخاصی می تواند شکسته شود والبته نیزبدلیل افشاء ماهیت حاکمیت و رهبران ذیربط با آن فورا دایره آن محدود به موردی خاص ومجدداسعی می شود به فراموشی سپرده شود
اینجانب که درآنزمان عضوشورای عمومی دفترتحکیم وحدت بوده وازطرفی درگیرجنگ تحمیلی وسپاه بودم شرایطی پیش آمد که درجریان این ماجراقرارگرفتم وبعدابادسترسی به اطلاعاتی که بتدریج ازداخل وخارج حاصل گردید و نیزرویدادهای که متعاقب آن تابه عزل منتظری ازقائم مقامی ونهایتا فراهم کردن زمینه انتصاب خامنه ای بعنوان رهبرانجامید بتدریج قطعات پازلی رابرایم ترسیم کرد که نشان می داد این واقعه ابعادی بسیاربیشترازآن چیزی داشته است که درحد سناریویی بنام ایران- کنترا تعریف گردد.
واقعیت امراینست که مادرآنزمان بعنوان دانشجودرجریان مسائل پیش وپشت پرده تلاشهای فوق که تحت عنوان تحویل سلاح موردنیازایران درمقابل آزادی گروگانهای آمریکادرلبنان درجریان بود نبوده امادرواقع ارتباط گیری بین دولتهای ایران وآمریکارا دنبال می کرد نبودیم همه چیزدریک سیکل کاملا بسته درجریان بود که ازشخص آیت الله خمینی شروع وبه هاشمی بعنوان رییس مجلس وجانشین فرمانده جنگ(بنمایندگی محمدعلی هادی جانشین کمیسیون روابط خارجی وامنیت ملی) تامهندس موسوی نخست وزیر(بنمایندگی محسن کنگرلومشاورامنیتی وی)ومحسن رضایی (بنمایندگی فریدون وردی نژاد جانشین معاونت اطلاعات سپاه) ختم می شد آقای خامنه ای که درآنموقع رییس جمهور بودندعملا یک نقش تشریفاتی درماجراداشتندزیرابدلیل حضورایشان وهاشمی درمرکزیت حزب جمهوری وقرارداشتن دریک تیم سیاسی نیازی به درگیری کردن وی نبوده است همانطوریکه نظیرتصمیم سازی درخصوص جنگ نیزحضورهاشمی ازنظرحزبی بعنوان حضورخامنه ای نیزمحسوب می شد
درمرحله ابتدایی تنهااطلاع نگارنده درخصوص رابطه ایران وآمریکاازموضع حضوردرجبهه های جنگ نشات می گرفت وآن تغییراستراتژی آمریکاپس ازعملیات والفجر8 (فتح شبه جزیره فاو) بود که برموضعی بظاهربیطرفانه تحت عنوان "عدم غالب ومغلوب درجنگ" تاکید می کرد. این سیاست رسماازسوی کاسپارواینبرگروزیرجنگ وقت آمریکا اعلام وواضح بود که آمریکا درصدد تماس باهردوطرف جنگ برخواهدآمد واین اولین نکته ناگفته این رویداد است
درخصوص معارضین دوحکومت ایران وعراق نیزطرف ایرانی ازهمین روش استفاده می کند. مقامات ایرانی درحالیکه دائمابه عکس دیدارمسعودرجوی باصدام حسین ووجودپایگاه اشرف وعملیات فروغ جاویدان برای بی اعتبارکردن مخالفین خوداستنادمی کنند درعین حال فراموش می کنند که تمام سران فعلی عراق ازجلال طالبانی گرفته تامسعودبارزانی وایادعلاوی وبرادران حکیم ودیگران همگی درایران بوده وبابکارگیری لشکربدرمتعلق به مجلس اعلای عراق دقیقاهمان همکاری راباطرف شریک درجنگ داشته اند بااین تفاوت که درعراق فعلی وحاکمیت شیعیان بردولت هیچ فردایرانی الاصلی به مسئولیت دولتی گمارده نشده است ولی درایران بخشی مهمی ازمقامات نظام عراقی الاصل می باشند ازشخص رهبری بگیرکه پدرش متولد نجف است وسیدمحمودالهاشمی رییس قوه قضاییه ورییس سابق مجلس اعلاء عراق (که باافزودن یک پسوند شاهرودی متعلق به استاداخلاق خودسعی کرد خودراایرانی جلوه بدهد) تا امثال لاریجانی وسردارنقدی وآصفی سخنگوی وزارتخارجه وآیت الله تسخیری که همگی متولدعراق می باشند
نکته ناگفته دوم: اطلاع دفترتحکیم وحدت (انجمنهای اسلامی دانشجویان) ازماجرا باگذشت چندماه ازآن بود بدینترتیب که دریکی ازجلساتی که دردفترخیابان خارک برگزارمی شد وبنده درآنزمان بعنوان مرخصی ازجبهه های جنگ درتهران قرارداشتم موضوع مذاکرات پنهانی ایران وآمریکامطرح وچون آن ایام نزدیک به 13 آبان بود قراربودکه نظیراشغال سفارت آمریکا افشاگری دانشجویی بعمل آید وقرارشد یکی ازافراد متن اعلامیه راآماده کرده وآقای شمس وهابی که بعدادردوره ششم مجلس ازسوی اصلاح طلبان روانه خانه ملت شد کارویرایش آنرا بعهده بگیرد ولی درهمان حال قرارشد که بامهندس موسوی نخست وزیرکه موردعنایت نیروهای چپ بود بقول معروف اتمام حجت بشودتابعدا جای گله مندی نباشد نگارنده اعلامیه کارخودش راانجام وپیش نویس بیانیه راکه درآن مذاکره پنهان باآمریکامحکوم شده بود راآماده کرده وبه آقای شمس وهابی دادند ولی گروهی که مامورمذاکره بامهندس موسوی شده بود خبرآوردند که نخست وزیرگفته است الان مادرحال جنگ باعراق هستیم واین افشاگری نظیراشغال سفارت آمریکابه سقوط دولت خواهد انجامید زیرامردم نقش رهبری ومجلس وفرماندهی جنگ راکه عملا دست اندرکاربوده اند راحس نمی کنند ودرنتیجه تمام موج برگشتی به بدنه دولتی می خوردکه خودضدآمریکایی ترین بخش حاکمیت است واتفاقااین امرموجب تقویت جناحی می شود که هیچ انگیزه ضدامپریالیستی ندارد(جناح راست حزب جمهوری ودرراس آن خامنه ای) بنابراین موسوی 48 ساعت مهلت خواست تاماجراراباآقای هاشمی درمیان گذاشته وچاره جویی بکند
نکته سوم: آمریکایی هاعلیرغم شکست مذاکرات درخردادماه تاقبل ازطرح موضوع درنمازجمعه 13 آبان به همان دودلیل راهبردی (دوگانگی درحاکمیت)وتاکتیکی (اختلاف مالی قربانی فربادست اندرکاران) هنوزامیدواربودند که طرف ایرانی مشکلات خودش راحل کرده ومجددا مذاکرات راازسربگیرد وسیرحوادث هم نشان می داد که همه چیزبخوبی پیش می رود مهدی هاشمی وامیدنجف آبادی که ازعناصراصلی دربیت آقای منتظری بوده وازطریق منوچهرقربانی فردرجریان جزئیات طرح قرارگرفته بودند توسط وزارت اطلاعات ومحمدی ریشهری دستگیروبادوپرونده ساختگی دخالت مهدی هاشمی درقتل آیت الله شاه آبادی وحکمت ودوپسرش درقهدریجان ونیزاتهام لواط برای امیدنجف آبادی آنهارابه جوخه های اعدام سپردند تاآمریکایی هامطمئن شوند که همه چیزبخوبی پیش می رود اما مهدی هاشمی بازرنگی خاص خودتمهیداتی فراهم کرده بود که درصورت جدی بودن خطربرای وی اسناداین معامله پنهانی منتشرشود وطولی نکشید که نشریه الشراع به قلم حسن الفحص موضوع راافشا وتمام برنامه های طرفین رابرای مکتوم نگه داشتن ماجرا وامکان ازسرگیری مذاکرات بهم زد.
نکته چهارم: پیشقدمی رفسنجانی دراعلام موضوع که درزمان خودنوعی ترفندسیاسی برای حفظ ثبات نظام (شبیه اعلام پذیرش قطعنامه بادرجه حساسیت کمتر) بود ضمن دورکردن خطرسقوط دولت ایران ضمن ایجاد بی اعتمادی درمقامات دولت آمریکا نسبت به طرف ایرانی خود مشکلات اساسی رانیزفراروی دولت ریگان قرارداد زیراعملا این دولت برخلاف قانون دو اقدام قانون شکنانه نیزانجام داده بود اولا برخلاف مصوبه مجلس نمایندگان آمریکاکه ارسال کمک مالی به شورشیان طرفدارسوموزا درنیکارگواراممنوع کرده بود وجوه حاصل ازاین معامله ازطریق حسابی درسویس وباامضای سرهنگ اولیورنورث دراختیارکنتراهاقرارمی گرفت وثانیا: بدلیل ممنوعیت فروش برخی سلاحهابه ایران بادستگردان کردن این سلاحهاوگذاشتن اسرائیل دروسط (کاری که روسیه باایران ازطریق بیلوروس می کند) عملا این قانون رانیزنقض کرده است بهمین دلیل حتی اگربه اظهارات مقامات وقت دولت اسرائیل مراجعه بشود خواهید دید که دخالت دادن اسرائیل درماجرا نه به درخواست مقامات آنکشوربلکه به درخواست دولت آمریکابوده است
نکته پنجم: ماجرای مک فارلین که به قتل مهدی هاشمی وامیدنجف آبادی درسال 1365 انجامید نشان داد که: اولا:رهبری وقت حزب جمهوری(خامنه ای وهاشمی) برای رسیدن به اهداف خود که هماناحفظ سپهرقدرت است به هیچکس وهیچ چیزرحم نخواهندکرد(بنظراینجانب بهمین دلیل هاشمی دروضعیت فعلی بادرک صحیح شرایط بازرنگی وبموقع فرزندش مهدی رابامدارک مهم خود ازکشورخارج کرد زیراهمان سناریوی منتظری برای وی نیزدرحال رقم خوردن بود. دراین خصوص وزیراطلاعات اقرارکردکه فرزندهاشمی نظیریک ماهی ازدست آنهالیزخورده وبه خارج گریخت)
نکته ششم: ماجرای مک فارلین آغازآشکارشدن شکافی بود که بین حاکمان ایران درجریان بود بخش اصلی حاکمیت که معتقد به حفظ نظام وخود بهرقیمت بوده کوچکترین اعتقادی به جمهوریت نظام وحاکمیت مردم ندارد این بخش پنهانکاری
نکته هفتم: پس ازماجرای فوق نظام جمهوری اسلامی وحاکمیت نیزکه باافشای موضوع مذاکره بین ایران وآمریکا خودنیزدچارخسارتهای سیاسی واجتماعی گردیده بود وازطرفی امیدخودرابه امکان برقراری مجددارتباط ازدست داده بود سعی کردباشدت بخشیدن به شعارهای ضدآمریکایی این بی اعتمادی راازاذهان جامعه بزداید وبقول معروف حداقل قطاررابطه بین ایران وآمریکارابروی ریل قبلی خودقراردهد حوادث ودرگیریهایی که طی سالهای 67-65 بین ایران وآمریکاپیش آمد ازجمله حمله به نفتکشهاوتلاش ایران برای سرنگون کردن دوفروند هلی کوپترآمریکایی درخلیج فارس ودرحوالی جزیره فارسی که به انهدام تیم عمل کننده تحت سرپرستی نادرمهدوی فرمانده عملیات نیروی دریایی سپاه دربوشهرانجامید بخشی ازاین تلاشهامحسوب می شد امری که عکس العمل آمریکا درحمله ناوهای جنگی وسکوهای نفتی ایران درخلیج فارس رابدنبال داشته ونهایتا به سرنگونی هواپیمای ایرباس ایرانی وتسریع درپذیرش قطعنامه 598 ازسوی ایران وپایان جنگ انجامید.
نکته هشتم: حاکمیت وقت که اکنون به دوشاخه تقسیم گردیده است ( جدایی هاشمی ازخامنه ای) تلاش می کند نقشه خودبرای حذف منتظری وجایگزینی وی باخامنه ای رااتفاقی وحتی باحذف نقش موثرمنتظری درجریان مک فارلین آنرابه سمت داستان مقاومت ایشان درمقابل قتل عام زندانیان وابسته به مجاهدین خلق وهمزمان باعملیات فروغ جاویدان درسال 67 سوق دهد درحالیکه تدقیق دراسنادی که تاکنون منتشرشده است نشان می دهد که: اولا:عزل آقای منتظری (جداازبحث صلاحیت داشتن یانداشتن وی برای رهبری جامعه ایرانی نظیرسایر رهبران) باهدف بزرگتری که همانهاحاکمیت جریان غالب درحزب جمهوری برکشوربوده (جناح راست)صورت گرفته است.
نکته نهم: درحالیکه درسمت طرف آمریکایی اکنون بخش عمده این ماجراروشن شده است وباتوجه به قانون گردش آزاداطلاعات امکان دسترسی به منابع وافرادموثرمرتبط با ماجرای مک فارلین درطی اینمدت فراهم گردیده است ( ازشخص ریگان گرفته تاکاسپارواینبرگر، رابرت مک فارلین، سرهنگ اولیورنوث، مایکل لدین، منوچهرقربانی فرو...) ولی درسمت طرف ایرانی هیچگونه اطلاعات جزیی ازاین ماجرانقل نگردیده است وچهره های درگیردراین ماجرامگربنابه مصلحت خود هیچ اطلاعاتی رادراین رابطه بروزنداده اند
نکته آخرودهم: جنبش سبزبعنوان بخشی ازتاریخ مبارزات مردم ایران درجریان است، جداازاینکه نگارنده معتقدم این جنبش هنوزفاقد استراتژی، تاکتیک وسازمان حداقلی موردنیاز ودریک کلام مشخصات یک اپوزیسیون واقعی است به این امراقرارمی نمایم که مردم ایران، روشنفکران جامعه، نخبگان طبقات مرجع وفعالین سیاسی محکوم به پشتیبانی ازچنین جنبشی شده اند بدون اینکه هیچ تعریف مشخصی ازحوادث گذشته وخطرات فراروی این جنبش داشته باشند.
گزارش مک فارلین بهانه ای گردید تامخاطبین خودراباماهیت واقعی حاکمیت آشنا ووظیفه خطیرنخبگان درگیردراین جنبش رابه آنهایادآوری نماید. حاکمیتی که تمام ظرفیت خودرابرای ناکامی جریان اصلاح طلب درون حاکمیتی موسوم به 2 خرداد76بکارگرفته وآنرادرکمتراز2 سال عقیم می کند. تئوریسینی که ازنظریه " نصربالرعب" خود درهمان زمان می گوید که برای حفظ نظام اگرلازم باشد 10% جمعیت ایران (یعنی 7 میلیون انسان) ازبین بروند اشکالی ندارد (خوشبختانه حجت الاسلام سعیدی نماینده رهبری درسپاه پاسداران اخیررقم فوق رابه 75 هزارتن تعدیل کرده اند!!) نمی تواند باشعارهای شیکی چون مبارزات غیرخشونت آمیزومبتنی برتحمل ضرب وشتم، شکنجه، حبس، اعدامها، اخراج ازکار، قطع تمام حقوق اجتماعی وجمع شدن اتفاقی باصطلاح سران جنبش درمراسم عروسی فرزند یکی اززندانیان خود یاصدوربیانیه ای وبه مناسبتی راه درازپیروزی رافراروی پیروان خودقراردهد .
البته اینکه گفته می شود ایران سرزمین شدنهای ناشدنی وحوادث استثنایی است به آدم روحیه می دهد وهمینطور درصورتیکه مردم ایران بخواهند بازهم تجربه های گذشته راکه ازمشروطیت تاکنون ادامه داشته بازهم تکرارکنند حق طبیعی آنهاست نقل است که " ملتی که ازتاریخ درس نگیردمحکوم به تکرارآن است " اما ملت ایران مثالهای بهتری نیزبرای انتخاب آینده خوددارد" یک مومن ازیک سوراخ دوبارگزیده نمی شود" آیابهترنیست بجای امید بستن به پیروزیهای ناخواسته واستثنایی به پی ریزی قاعده ای درست برای مبارزات خود پرداخته ومردم خودرابرای برنامه ای هوشمند آماده سازیم؟
Comments
Post a Comment