دموکراسی، خاورمیانه وایران


این روزها کشورها وتاریخ خاورمیانه روزهای سختی رامی گذرانند واستبداد وآزادیخواهی دریک سیکل معیوب قرارگرفته اند امری که درصورت عدم توجه روشنفکران همانند آنچه که درانقلاب ایران رخ داد می تواند زمینه بروز دیکتاتوری درقالبهای جدید راایجاد وکشورهای منطقه رادهها سال به عقب برگرداند

انگیزه نوشتن این مقاله ازچندین موضوع بظاهرغیرمرتبط ولی درواقع مرتبط آغازشد، حمله طرفداران اخوان المسلمین مصربه دکتر محمدالبرداعی دراولین انتخابات بظاهرآزاد مربوط به تغییرقانون اساسی مصر، شروع عملیات سرنگونی دیکتاتوردیوانه ای بنام معمر قذافی توسط نیروهای غربی وسرکوب شدید مبارزات آزادیخواهانه مردم بحرین توسط حکام ونیروهای خارجی عربی وعکس العمل متفاوت دولتهای غربی ورژیم حاکم برایران بعنوان سمبلهای استعمارو استبداد نوین علت اصلی این جستارمی باشد

درحالیکه به تاسی ازجنبش مردم ایران موج جدید آزادیخواهی ازتونس آغازوبسرعت بادوبرق خودرابه سایرکشورهای خاورمیانه از مصرو یمن گرفته تالیبی وعربستان وبحرین وسوریه رسانده است اما روند حوادث نشان می دهد که چنانچه پلاتفرم حداقلی برای این نهضتها فراهم نگردد خطربازگشت دیکتاتوری یاانحراف این نضهتها ازاهداف متعالی آن بمراتب بیشترازدیکتاتوریهایی است که با یک روند معقول حرکت خودرابه سوی استبداد زدایی واعطای دموکراسی بصورت مرحله ای آغازکرده اند وشاید کشوری نظیرتونس مثال خوبی درمیان سایرکشورهای خاورمیانه دردوره فعلی باشد

این بحث ازاینجا مهم است که اکنون روشنفکران خاورمیانه محورفعالیتهای آزادیبخش خودرا پس ازسرنگونی حاکمان فعلی اجرای مفاد لایحه حقوق بشروانتخابات آزاد قرارداده اند و بهمین دلیل درصورتیکه فرهنگ حداقلی لازم برای برقراری دموکراسی ومکانیزم اجرایی لازم رابرای تحقق این امرفراهم نیاورند معلوم نیست که نتیجه این مبارزات طاقت فرسا همانی نباشد که برسرانقلاب ایران رفت و یا به پاگرفتن جنبش حماس درفلسطین وحزب الله درلبنان انجامید.

بعبارتی استبدادزدگی وآزادیخواهی اکنون بصورت یک تضاد دیالکتیک وتزوآنتی تزی درآمده اند که دائمادرحال بازتولید وبازپروری یکدیگرهستند رژیم های دیکتاتورازداخل یا بیرون درمعرض سرنگونی قرارمی گیرند. خلاء ناشی ازفقدان استبداد پتانسیل های بالقوه رادرتمام وجوه خود ازمثبت تامنفی، ازسنت گرا تاپست مدرن آزاد می کند وپس ازسقوط دیکتاتورجنگ نه چندان پنهان بین نیروهای جدید وآزادشده درمی گیرد بدیهی است که نیروهای واپسگرابدلیل پایگاه مستحکم دینی یاعرفی درجامعه (که نگارنده آنرادینامیزم ارتجاع درمقابل روشنفکری استاتیک می خواند) امکان چیرگی بیشتری رابررقیب تجددخواه خود می یابند وفقرعمومی نیزکه ناشی ازحکومت استبدادی سابق است زمینه لازم رابرای این سربازگیری ازاقشارفرودست وبنفع جریان ارتجاعی فراهم می آورد متاسفانه نقش روشنفکران دینی وسنت گرا دراین چرخه بازتولید استبداد بسیاراساسی می شود زیرااین روشنفکران وطبقه نخبه یا الیت جامعه هستند که بعنوان یکی ازاصلی ترین مراجع شناخته می شوند واگراین طبقه نتواند شرایط زمانی واهداف پشت صحنه براندازی دیکتاتورها رابطورصحیح مونیتوروارزیابی کند عملا ضمن گمراه کردن مردم خودنیزدراین چنبره گرفتارمی شود نگاهی به کشتارووجود هزاران فعال سیاسی نخبه درزندانهای رژیم ایران که خود ازانقلابیون وعوامل تثبیت این رژیم درطی سه دهه بوده اند مطلب راازتوضیح بی نیازمی نماید.

بعبارتی ساده ترروشنفکری که باید بدلیل جایگاه خود سمبل آرمانخواهی ازیکسو وواقعیت گرایی بدلیل برخورداری ازعقل ومنطق ودانش روزازسوی دیگرباشد خود به نوعی عوام زدگی دچاروبجای پیشتازی درپشت سرمردمی حرکت می کند که افسارخودرابدست ارتجاعی سپرده اند که درپشت نقاب آزادیخواهی پنهان شده است.

اکنون به وضعیت کشورهای تونس، مصر، لیبی، بحرین وایران بنگرید همه این کشورها نظیرپنج ماهواره بروی یک مدارسیاسی در حال حرکت هستند وهرچه این کشورها ازنظرجغرافیایی وفرهنگی به غرب نزدیکترمی شوند میزان خشونت کمترواحتمال دستیابی به دموکراسی موردنظربیشترمی شود وهرچه به سوی شرق وفرهنگ اسلامی می رویم خشونت شدیدترواحتمال جایگزینی استبدادی خشن ترازقبل بیشترمتصورمی شود.

درتونس که مردم قرابت بیشتری به فرهنگ غربی دارند جنبش آزادیخواهی مردم باحداقل تلفات به پیروزی ختم شد واهداف اصلی مبارزات مردم پس ازسرنگونی بن علی ازجمله حذف عناصرموثردرپایداری رژیم سابق یکی پس ازدیگری ودریک پروسه بظاهرمعقول ودربسترزمانی خود درحال رقم خوردن است، درمصرمبارک وخانواده اش منصب خودراترک وعوامل رژیم سابق بادامان زدن به تضادهای موجوددرجامعه درصدد بهره برداری ازاختلاف بین نیروهای ارتجاعی (اخوان المسلمین) ومدرن (ملی گراها) درجبهه مقابل برای تثبیت خودیا دادن حداقل امتیازات به مردم می باشند، درلیبی پس ازشدت گرفتن درگیری مسلحانه بین نیروهای جنبش مردمی و رژیم جنایکارحاکم برلیبی غرب با تاخیری تامل برانگیزوالبته قابل توجیه بدلیل لزوم اطمینان ازوجود آلترناتیویاهمان شورای ملی مردم برای سرنگونی معمرقذافی واردجنگ شد، دربحرین دول غربی ومتحدان سرنگون نشده آنهادرجهان عرب دریک اتحادنانوشته مشغول سرکوب خونین مردم می باشند ورژیم فرصت طلب ایران که بهربهانه ای بدنبال پوشش دادن به مشکلات داخلی وتوجیه انزوای خوددرجهان می باشد درصدد بهره برداری ازوقایع و تحولات سیاسی دربحرین وبالاخص سرکوب شیعیان آن کشوربعنوان اکثریت تحول خواه می باشد

اکنون خاورمیانه بصورت یک پازل چندوجهی یامکعب روبیکی درآمده است که هرحرکت اشتباه بالاخص ازسوی نخبگان جامعه می تواند وضعیت راازآنچه هست پیچیده ترومتغیرهای این ماتریس رابیشتروبیشترکندبهمین دلیل است که نگارنده درمرحله کنونی حساسیت ویژه ای برای روشنفکران، فعالان سیاسی ورهبرانی داشته که یادرصفوف مبارزه شرکت دارندویاامکان تاثیرگذاری برآن رادارامی باشند

اکنون برای بازبینی اثرات این تحولات وآنچه که گفته شد به ایران بازمی گردیم طی یک ماهه اخیروبطورمشخص از25 بهمن چندین تحول اساسی درعرصه مبارزات مردم روی داده است که بافرازونشیبهایی همراه بوده است وبروشنی نشان ازدوچیزمی دهد اول تمایل مردم به تغییرسرنوشت خویش وآزادی ازقید وبند رژیمی افسارگسیخته بنام جمهوری اسلامی ودرراس آن علی خامنه ای ودوم فقدان رهبری، سازمان، استراتژی وتاکتیکهایی که ازالزامات اولیه یک اپوزیسیون رسمی است وشوربختانه باید اعتراف کرد که این فقدان اپوزیسیون رسمی به هرج ومرجی سیاسی منجرشده است که بیش ازقدرت سرکوب رژیم به بقای آن کمک می کند.

دستگیری کروبی وموسوی وهمسران آنهابعنوان سران جنبش سبزوبخشی ازاپوزیسیون غیررسمی وعدم عکس العمل مناسب وقابل انتظار مردم وجریانهای سیاسی، حذف هاشمی رفسنجانی ازریاست مجلس خبرگان باحداقل هرینه برای جریان کودتا وباهدف تعیین رهبرآینده کشور، بی نظمی درفرآیند تحول سیاسی وجنبش وواگذارکردن آن به وقایع اتفاقی درپیش رو وکادرهای بی ریشه ومجهول الهویه ای چون مهاجرانی، امیرارجمند، مجتبی واحدی وغیره، عدم بهره برداری ازظرفیت کامل جنبش درطرح حذف سوبسیدازکالاها وخدمات اساسی کشوروفساد فراگیراقتصادی وسیاسی وفرهنگی رژیم وعدم رعایت اصول اولیه درمبارزات مدنی وجنبش های شهری تنهابخشی ازاین مواردمی باشد که بعنوان مصادیق می توان به آنها استنادکردوالبته درکناراین موارد چنین به نظرمی رسد که جنبه های دیگری نیزدرحال وقوع است وآن گرایش اپوزیسیون به سوی جریانهاورهبران سیاسی سابقه دارودارای سازمان یاکاریزمامی باشد وآن چیزی نیست جزمجاهدین خلق ورضاپهلوی یعنی همان دوجریانی که رژیم واصلاح طلبان همزمان وبه هرمناسبتی آنهارانفی می کنند

نهایتا اینکه مجموعه عوامل فوق باضافه شدت گرفتن سرکوب درداخل وبستن هرگونه منفذ اصلاح ازدرون وفشارهای بین المللی از بیرون روند وقایع را درآینده به گونه ای شکل می دهد که فرد یاجریان مشخصی بایدسکان رهبری اپوزیسیون رسمی ایران رابه عهده گرفته وکشورراازاین وضع نجات بخشد واکنون بازی اززمین حکومت وجامعه بین المللی به درون میدان اپوزیسیون کشیده شده است درچنین شرایطی یاباید رهبران جریانهای مختلف سیاسی مخالف رژیم بااتحاد وتشکیل شورای ملی انتقال نظیرسایرکشورهای خاورمیانه نقش آفرینی نمایند یااینکه سازمان ورهبری که بیشترین امکان رابرای سرنگونی رژیم دارد نقش پیشتازی رابعهده گرفته و سایرین موظف به همکاری باوی خواهند شد ماههاوشاید هفته های آینده دراین خصوص تعیین کننده خواهدبود.

Comments