مجاهدین خلق، اپوزیسیون، مردم ودولتهای غربی - بخش پنجم


سایرمقامات سابق وفعلی قضایی، امنیتی وسیاسی آمریکایی نیزکم وبیش چنین سخنانی رابرزبان آورده که همگی درجهت حمایت از مجاهدین بوده است ولی آنچه که مشخص است چه دردوره تسلط دموکراتها برکاخ سفید ازدو دوره ریاست جمهوری بیل کلینتون گرفته تاسه سال اول ریاست جمهوری باراک اوباما وچه درطی دو دوره ریاست جمهوری جورج بوش محافظه کارهیچ تغییرمحسوسی در برخورد احمقانه دولت آمریکا با مجاهدین خلق بعنوان گروهی تروریستی که منابع آمریکارامورد مخاطره قرارداده یامی دهند بوجودنیامده است


گرچه چنین بنظرمی رسد که به زودی این گروه به یمن تلاشهای گسترده بین المللی اش ونیزتحت فشاربودن اعضای آن درکمپ اشرف که توسط نیروهای آمریکایی خلع سلاح نیزشده اند موفق به خروج ازلیست گروههای تروریستی مخالف آمریکا شده وباانتقال نیروهای مستقردرپایگاه اشرف به اروپا وآمریکا دوره ای جدید برای فعالیت سیاسی وتبلیغی آن سازمان بالاخص درغیاب یک اپوزیسیون قوی وسازمان یافته آغازخواهدشد ولی خلاء ناشی ازمحدود کردن فعالیتهای این گروه طی حدود دودهه ازسوی آمریکا واروپا ودرد وآلامی که نیروهای این سازمان متحمل شده اند امری نیست که به این سادگی جبران پذیرباشد حمله وحشیانه نیروی عراقی تحت امررژیم ایران به مجاهین وقتل عام بیش 30 نفرومجروح کردن بیش از300 نفرعلیرغم تعهد دولت وارتش آمریکا مبنی برحفاظت ازجان ومال مجاهدین مستقردرکمپ اشرف وسکوت مرگباررسانه های دولتی وغیردولتی آمریکا دربرابراین جنایت هولناک که ازنظرحقوقی باتوجه به کنوانسیون 1951 ژنو درحدجنایت علیه بشریت می باشد خود باردیگرچهره کریه سیاست خارجی دوگانه آمریکارابه نمایش می گذارد همان چهره ای که درقالب سیاست حقوق بشری جیمی کارترخمینی رابرایران مسلط نمود ودرقالب سیاست تزعدم غالب ومغلوب دولت رونالد ریگان درقبال جنگ 8 ساله ایران وعراق رابرت مک فارلین را با کیک وکلیدطلایی وانجیل روانه تهران کرد تاباردیگردست دوستی به سمت رژیم ملایان حاکم برایران درازکند.


اماسخنی بامجاهدین ومنقدان آنها

همانطوریکه می دانید سه اتهام ودرواقع سه سوال بزرگ همواره ازسوی رژیم حاکم برایران یاگروههاوجریانهای سیاسی متاثرازآن ، بخشی ازمردم واپوزیسیون وحتی کادرهایی ازمجاهدین بشرح زیرمتوجه رهبران آن بوده است:


اول اینکه آیا آن سازمان درخرداد60 هیچ راهی جزاعلام جنگ مسلحانه که به شهادت تعداد زیادی ازجوانان کشورانجامید نداشته است؟


دوم اینکه آیاانقلاب ایدئولوژیک یا ازدواج انقلابی مسعود رجوی بامریم قجرعضدانلو(همسرسابق مهدی ابریشمچی) بدلیل مغایرت باعرف جاری امری درفرهنگ ایران تحت عنوان ارتقاء رهبری هم سطح زنان درساختارتشکیلاتی آن سازمان امری صحیح بوده است؟


سوم اینکه آیااردوکشی مجاهدین به عراق درزمان جنگ باایران وانجام عملیاتی چون تصرف مهران وفروغ جاویدان آیاخیانت به کشوریانوعی وطن فروشی محسوب نمی شود؟


نگارنده قبل ازاینکه نظرخودراراجع به این سه مطلب اساسی (که البته می تواند همراه چندین سوال دیگرازجمله اعلام رهبری وریاست جمهوری وشورای ملی مقاومت درسازمان وبرخی عملیات باشد) راارائه بکنم می خواهم مثالی عینی برای مخاطبین خود آورده تاعلت برخی ازتصمیماتی که درزمان اتخاذ آن ازسوی مسئولین امرصحیح به نظرمی رسند ولی یاازنظرسایرین وباگذشت زمان به ضدخود تبدیل می شوند رابیشترمتوجه بشویم


ماجرای حمله آمریکا وناتو به عراق تحت عنوان برخورداری بالقوه یابالفعل آن رژیم ازسلاح اتمی درزمره همین موارد است

کشورهای غربی بااخذ گزارشاتی مبنی برتوانایی های دولت عراق دردستیابی به سلاح اتمی ازدولت صدام حسین می خواهند که زمینه رفع ابهامات وجلب اعتماد جامعه بین المللی رادراین خصوص فراهم آورد ولی صدام باقلداری ودروغ بافی ضمن پاسخ منفی وجلوگیری ازعملیات بازرسان سازمان انرژی اتمی مدعی می شود که درصورت تصویب قطعنامه توسط شورای امنیت سازمان ملل ویااستفاده از زوروحمله متفقین به کشورش ازآنچنان سلاح کشتارجمعی(منظوراتمی و شیمیایی) برخورداراست که مهاجمین رابه سرعقل خواهد آورد وبااین تهدید وباصطلاح خدعه فکرمی کند که برنده یک جنگ روانی درمقابل غرب شده است مرورونگاهی به رجزخوانی های رژیم صدام درماههای آخرعمرآن وبالاخص سخنان محمدسعید صحاف وزیرتبلیغات عراق نشان می دهد نه تنهااین رجزخوانی ها تاثیری دربازدارندگی نداشته است بلکه دقیقا همین مواضع غرب رامتقاعد کرد که رژیم صدام علیرغم متلاشی شدن بخش عمده ارتش آن درجریان آزادسازی کویت دارای سلاح کشتارجمعی است وقبل ازبکارگیری آن باید براساس دکترین ضربه اول واقدام پیشگیرانه که امری پذیرفته شده دردانش نظامی وعلوم استراتژیک است صدام راخلع سلاح نمود


البته بنده منکرنقش برخی ازافراد ذینفوذ ازجمله نئوکانهای مستقردروزارت دفاع آمریکا یعنی ریچاردپرل، پل ولفوویتز، داگلاس فیت، دونالدرامسفلد، زلمی خلیل زاد واحمدچلبی برای به تصمیم رساندن دولت بوش جهت حمله به افغانستان وعراق نیستم ولی همانطوریکه همگان مطلعند دردولت آمریکا برای اتخاذ تصمیم به جنگ حدود 16 سازمان که درراس آنها وزارت خارجه ، وزارت دفاع، آژانس اطلاعات ملی ، کاخ سفید بهمراه مشاورین امنیتی اش وسازمان سیا قراردارند نقش آفرینی می کنند ونهایتا نیزحمایت کنگره ودوحزب عمده دموکرات وجمهوریخواه جهت تهییج افکارعمومی ازاعلام جنگ امری ضروری می باشد.


حال تصوربکنید پس ازطی اینهمه مقدمات وبالاخص باگذراندن چندین قطعنامه محکومیت حکومت مفلوکی چون رژیم عراق ازسوی شورای امنیت سازمان ملل حمله ای باآن گستردگی به این کشورصورت گرفته ونهایتا معلوم بشود که اصلا سلاح اتمی درکارنبوده است وکل ماجرای ساخته شده که هم مخالفان دولت عراق درآن سهیم بوده اند وهم رهبران رژیم بعثی ازبیخ وبن دروغ محض بوده است اکنون دراین وسط باید چه کسانی رامقصردانست آیارژیمی که فاقد سلاح اتمی بوده است ولی با دروغ، رجزخوانی بیموردوگزافه گویی خودرابه مخمصه انداخته است مقصراست یا دولتهای مهاجمی که فریب دروغهای بی پایه واساس آن رژیم راخورده اند وبا استشمام بوی کباب روانه عراق شده ودیده اند که عملا خرداغ می کنند!!


این مثال رامخصوصا نقل می کنم تاپیچیدگی تصمیم گیری درخصوص مسائلی که بامرگ یازندگی یک جریان اعتقادی یا سرزمینی یا یک نظام سیاسی سروکاردارد رابرای خوانندگان قابل هضم کنم

مجاهدین درشرایطی دست به سلاح بردند که رژیم حاکم وبالاخص بخش افراطی آن یعنی جمعیت موتلفه اسلامی، بخش تندروی مستقر درسپاه، حزب جمهوری ومجاهدین انقلاب دست بالا رادرحکومت داشته وعملا هیچ راهی رابرای فعالیت سیاسی آنان بازنگذاشته بودند. اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب بعنوان فرد شاخص این جریان وبهمراه افرادی چون محسنی اژه ای، فلاحیان، پورمحمدی ونیری عملابا نفوذی که دردادگاههای انقلاب داشتند راه هرگونه توافق یا مصالحه سیاسی بین رژیم واین گروه را بسته بودند ضمن آنکه موج سیاسی جریان راست عملا درپشت سراین جریان امنیتی درقوه قضاییه بود

محسن سازگارا که اکنون درویرجینیا سکونت دارد ودرآن زمان بعنوان معاون سیاسی واجتماعی بهزادنبوی معاون اجرایی نخست وزیری درجلسات کمیته مربوطه شرکت می کرده عملا براین امرصحه می گذارد که دردرون رژیم هیچ توافقی برای دادن اجازه فعالیت سیاسی به مجاهدین قرارنداشت وحتی مصوبات کمیته مسئول توسط همان افراطیون حاکم برمصادر قضایی وامنیتی نظام به هیچ انگاشته می شد بطوریکه دربسیاری ازموارد شخص خمینی مجبوربه دخالت درامورقضایی می گرید که نمونه آن فرمان 8 ماده ای وی بود که صدورآن سه سال بدلیل گستردگی نقض حقوق اساسی مردم طول کشید داستان خلع سلاح وسپس کشتارمجاهدین درابتدای سال 60 دقیقا شبیه همین سناریویی است که درعراق هم اجراشد ابتدا باتضمین تامین سلامت وامنیت افرادپایگاه اشرف توسط نیروهای آمریکایی وعراقی آنهاراخلع سلاح کرده وپس ازآن با نیروهای مخصوص وتانک ورزه پوش به آنها حمله کردند وتنها تفاوت قضایا پیشرفت ابزارتکنولوژِی اطلاعات واینترنت ویوتیوب بود که توانست باارسال حقایق موجوددرصحنه توجه جهانیان رابه صحنه جنایت وسبوعیت نیروهای عراقی تحت فرمان خامنه ای ومالکی جلب کند.


نگارنده شخصا درهمان سالها درنخست وزیری مستقرودردفتربحرانها بعنوان کارشناس سیاسی حضورداشتم وازنزدیک درجریان تندرویهای همین جریان حاکم بوده ام علیرغم اینکه حوزه کاریم دررابطه باعراق وجنگ بوده وبه داستان مجاهدین و گروههای سیاسی مشابه که دردرگیرهای شهری درتهران ومراکزاستانهابه شهادت می رسیدند مربوط نبوده ولی همواره شاهد پیامدهای بغایت منفی تسلط این گروه افراطی انحصارطلب برارکان کشوربوده ام امری که هم اکنون نیزادامه دارد و بهمان شکل و دوباره همان سناریو درحال تکراراست بازهم غصب مسند ریاست جمهوری گذرانده شده ازفیلترشورای نگهبان واینبارازمهندس موسوی بجای بنی صدر،دستگیری، شکنجه، تجاوزو کشتارمردم درکوچه وخیابان ورجزخوانی قاتلین دررسانه های کودتاازتریبون نمازجمعه گرفته تاصداوسیمای رهبری وصرف پولهای بادآورده نفتی وسرمایه های ملی جهت سرکوب مردم وخواسته های بحق آنان توسط نیروی امنیتی ولباس شخصی ها


اکنون درپی اوج گیری جنبش مردم تنهااندکی بیش ازصدنفرکشته شده اند وروزی نیست که رهبران اصلاح طلب معتقد به مشی مسالمت آمیزبازبان بی زبانی حاکمان را به نبردهای نظامی وجنگ چریکی زیرزمینی هشدارندهند مردم ایران طی سالهای اخیربارها نه تنها اززبان بی آزارترین مخالفان سیاسی این جمله راشنیده اند که معترضان نماینده آخرین نسلی هستند که درچهارچوب قانون اساسی موجود حق مردم راازطریق مسالمت آمیزوباپرهبزازخشونت طلب می کنند وهاشمی رفسنجانی که خودازبنیانگذاران سیاست سرکوب و تحمیق طی بیش ازدودهه اول انقلاب بوده است اخیرصراحتااعلام کرده اند که دردوران تکنولوژی اطلاعات دوران سرکوب وتحمیل تمام شده است وسرکوب دردرازمدت راه به جایی نبرده وسرانجام سقوط دیکتاتورهارارقم خواهدزد.


بااین تفاصیل آیا گرایش مردم به سمت گروههای شبه نظامی که توان مقابله آنان رابانیروهای سرکوبگرافزایش داده وازنظرروحی نیزکودتاچیان را درمعرض آسیب پذیری جدی قرارخواهدداد امری غریب است؟ دربین السطورهمین گزارش عرفان قانعی فرکه وی راجاسوس قطعی رژیم می دانم گرایش مردم کردستان به گروه پژاک که حتی درلیست گروههای تروریستی آمریکا قراردارد رابراحتی مشاهده می کنید وگرنه چه سنخیت ایدئولوژیک، سیاسی ویاحتی ملی ومیهنی بین گروه پژاک ومردم کردستان ایران وباتاریخ مبارزاتی پرفرازونشیب آن وجوددارد؟

بهمین دلیل معتقدم هرگونه سرزنش مجاهدین درخصوص اعلام جنگ مسلحانه اولا به دلیل مشمول مرورزمان شدن وخروج ازموضوعیت وثانیا بدلیل نیازبه قضاوت عادلانه ودرفضایی کامل بیطرف که درصلاحیت یک مرجع قضایی بین المللی یاملی وکاملا مستقل است بایستی به زمان مناسب خودواگذارشود


دوم درخصوص انقلاب ایدئولوژیک یاازدواج مسعودرجوی ومریم قجرعضدانلواین امردارای دووجه خصوصی وعمومی است دررابطه با بخش خصوصی آن هیچ اظهارنظری نمی توان کرد که طلاق وازدواج دوشخص دراختیارخودشان است وارتباطی به دیگران ندارد شخص شاهنشاه ایران سه بارازدواج وطلاق راتجربه کرده ودرعین حال ازتوجه به زنان دیگرهم غفلت نمی کرد ولی هیچگاه ملت ایران این شاه رابخاطرزندگی شخصی اش موردخطاب قرارنداد همانطوریکه قضاوت مردم آمریکا درقبال مدیریت بیل کلینتون بردستگاه دولت آن کشورمتثرازرابطه نامشروع وی با مونیکالووینسکی نشد ازدواج مسعودرجوی ومریم ازنظرشرعی وقانونی فاقد هرگونه عیب واشکال است


آنچه که دراین خصوص قابل تامل است بحث عرفی این ازدواج درفرهنگ قشرفرهیخته وروشنفکرایرانی است وگرنه در جامعه عوام که از"محللش" فیلم ساخته می شود ودرمجلس شورای اسلامی وصداوسیمایش شب وروزبحث شیرین!!صیغه تبلیغ می شود که قبحی برای آن وجود نداشته وندارد ونقش رژیم دردامن زدن به این ماجرابرای بی حیثیت کردن مجاهدین کاملا روشن است، نمی شود سازمانی راکه باگذشت سه دهه ازانقلاب وزندگی اعضایش دراروپا وآمریکاهنوزحجاب ازسر برنگرفته ورهبرش اززدن کراوات اکراه دارد رابه بی بند وباری متهم کرد هرچند که تصمیم به ازدواجی برمبنای نیازهای سازمانی یک اپوزیسیون حرفه ای می تواند ازالزامات اولیه آن تلقی وتوجیه گردد. نگاهی به درون زندگی مقامات رژیم ایران اعم ازاصولگرا تااصلاح طلب که عطاالله مهاجرانی وزیرارشاد وعضوشورای جرس نمونه آن می باشد ونیززندگی مقامات سایرکشورها بی اعتباری این بحث را برعلیه رهبرمجاهدین ثابت می کند


امابحث اصلی وبنظرم کلیدی ترین موردشرکت مجاهدین درعملیات مهران وفروغ جاویدان می باشد که درسالها وماههای آخرجنگ اتفاق افتاد اول اینکه ازقدیم گفته اند" گرحکم دهندکه مست گیرند...درشهرهرآنکه هست گیرند" اگرهمکاری بادشمنی که به خاک کشورطمع دارد خیانت وجرم است باید ابتداء ازشخص آیت الله خمینی بازخواست شود که درزمان جنگ اول ایران وعراق درسال 1353 با راه اندازی رادیوی صدای روحانیت ازبغداد وتحت سرپرستی محموددعایی اقدام به همکاری بادشمن کرد ودرزمان جنگ دوم عراق نیزداماد علی خامنه ای یعنی شیخ علی تهرانی به استناد همان اقدام ازرادیوبغداد برعلیه نیروهای ایرانی بطورروزانه سخن پراکنی وتبلیغات می کرد واکنون درظل توجهات رهبرکشوردریکی ازکاخهای مصادره ای به گذران زندگی مشغول است

ثانیا: مگرمجاهدین دراستفاده ازمخاصمه بین دورژیم پلید بعثی درعراق وجمهوری اسلامی درایران برای پیشبرداهداف خودتنهاگروه سیاسی بوده اند؟ مگرطرفداران سلطنت (نظیرارتشبد اویسی) وبخشی ازنیروهای ملی تحت رهبری شاهپوربختیارویا احزاب کردی ازچنین فضای تخاصم بین دورژیم جباراستفاده نکرده اند واصلا مگرهمین حاکمان فعلی عراق نبودند که درزمان صدام درایران لشکربدر ومجلس اعلای عراق را تشکیل داده ودرکلیه عملیات وبازجویی ازاسراء شرکت داشتند آیا این اعمال آنها مصداق خیانت ووطن فروشی محسوب نمی شود؟ آیا درعراق اکنون وطن فروشان وخائنین به آنکشورحاکمند؟ آیا جلال طالبانی بعنوان ریاست جمهوری، نوری المالکی بعنوان نخست وزیروحتی مسعودبارزانی وایادعلاوی که اکنون مخالف سیاستهای رژیم ایران درعراق هستند ازکمکهای ایران استفاده نمی کردند وبرعلیه دولت عراق نمی جنگیدند؟


چرا مادرقضاوتهای خودمعیارهای دوگانه رامدنظرقرارمی دهیم وطرف اگرخودی باشد اقدام وی راخدمت واگرناخودی باشد خیانت می نامیم رژیم ایران درحالی نیروهای شورشی لیبی راانقلابی می خواند که این نیروها درکشورشان بادولت دیکتاتور، ضدآمربکایی متبوعشان وباپشتیبانی بمب افکنهای استراتژیک بی-2 آمریکایی وجنگنده های ناتو درحال پیشروی می باشند؟! آیا اگرهمین امرفردا برای کشورمان اتفاق بیافتد همین قضاوت راخواهیم داشت یابالعکس انقلابیون راوطن فروش خطاب خواهیم کرد؟!


ثالثا: درحالیکه باگذشت 23 سال ازپایان جنگ ایران وعراق هنوزانتشاراطلاعات مربوط به علل شروع، ادامه وپایان جنگ ازسوی رهبران ایران تابو وخط قرمزی محسوب می شود که افشاء کنندگان آن بامجازات مرگ مواجه خواهندشد ماچگونه به خوداجازه می دهیم که براحتی عملیات مجاهدین برای ورود به کشورخودشان رابااشغال سرزمینی توسط نیروهای بعثی ودشمنان آب وخاک مقایسه بکنیم؟ چه نشانه ای ازتلاش مجاهدین برای تصرف خاک ایران وتحویل آن به عراق داریم که آنرا وطن فروشی بنامیم؟ استفاده ازضعف نظامی وامنیتی رژیم برای ورود مجاهدین به کشوروآزادسازی چه ربطی به وطن فروشی دارد؟اصولا ادامه جنگ پس ازآزادسازی سرزمینهای اشغالی ومشخصا پس ازفتح خرمشهرچه محملی جزتوجیهی برای سوء مدیریت ورهبری وتداوم حکومت نظامی برکشور برای سرکوب هرمخالفی به بهانه همکاری بادشمن وتضعیف جبهه خودی داشته است؟


بنده که خود ازمخالفین عملیات فوق بوده وصدبارشهادت می دهم که اینکارازنظرسیاسی ونظامی اشتباه بوده است همانطوریکه رهبران ایران وعراق ازنظرسیاسی ونظامی اشتباهات استراتژیکی رامرتکب شده اند که تاهم اکنون آثارآن درداخل کشورومنطقه مشخص است رهبری این سازمان هم می توانسته است چنین اشتباهاتی راداشته باشد مخصوصا که این گروه تحت شدیدترین سرکوبها بوده وامکان سازماندهی رهبری ومدیریت خودرادرسطوح عالی وایده آل خودنداشته اند اما آیا باید هراشتباه سیاسی ونظامی رابه حساب خیانت ووطن فروشی گذاشت؟ اصولا معنی خیانت ووطن فروشی وهمکاری بادشمن چیست؟ مگرنه اینست که دشمن می خواهد مردم یک کشوررابه زیریوغ خود درآورده آنهارابرده ورعیت خودنماید؟ ومگراین نیست که دشمن می خواهد منابع وسرمایه های فیزیکی ومعنوی یک کشورراازآن خودکرده ونسلهای فعلی وآینده را ازآن به نفع بیگانگان یاطبقه ای خاص محروم نماید؟ ومگرهدف دشمن استحماروتحمیق مردم یک کشوروازطریق سرکوب وسلب آزادیهای اساسی نیست؟


بااین تعاریف اولیه آیا دشمنی (چه داخلی وچه خارجی) بالاترازرژیم آخوندی برای ملت وکشورایران وجوددارد؟


بافرض اینکه مجاهدین نیزنظیرهرانسان یا جریان سیاسی مرتکب اشتباه شده باشند چه بها وجریمه ای باید برای این اشتباه خود پرداخت کنند تادامان آنها ازاین اقدام خودپاک شود شهادت بیش از1200 تن ازجوانان برومند کشورکم بهایی برای آن اشتباه بود؟ محصورشدن 3500 تن ازجوانانی که اکنون خوددرمیانسالی بهمراه فرزندان خود درکمپ اشرف ومحروم ازتمام مزایای یک زندگی معمولی عمرسپری کرده وهرروزبایورش جلادان وابسته به دولت دست نشانده ایران درعراق مواجه می شوند کم بهایی است؟ کدام شخصیت وجریان سیاسی رامی شناسید که برای یک محاسبه اشتباه خود چنین بهایی راپرداخت نکرده باشد وتوسط مردم کشورخودبخشیده نشده باشد؟


سرنوشت خاندان شاهنشاه رابنگرید ومرگ جانکاه شاهزادگان رادردیارغربت، روزگارمهندس موسوی وکروبی رابعنوان نخست وزیر و ریاست مجلس محبوب خمینی رهبرانقلاب بنگرید که علیرغم شرکت موثرشان درتحکیم رژیم اکنون ازموج ترحم وپشتیبانی مردم برخوردارند، حتی ایجادمحدودیت برای خاتمی وهاشمی بعنوان کسانی که تاهم اکنون ازموضعگیری برعلیه علی خامنه ای دیکتاتورحاکم برکشورخودداری کرده یاتلویحاازوی پشتیبانی می کنند نیزموجب خشم غیرقابل بخشش مردم ایران نشده است


آیت الله منتظری وآیت الله بهشتی رابنگرید که بعنوان بدعت گذاران اصل ولایت فقیه درقانون اساسی (علیرغم تنفرمردم ازاین اصل کریه که به بازگشت دیکتاتوری به کشوروهدم مبارزات یکصدساله مردم انجامید) بدلیل عدم اصراربراشتباهات واعتراف به خطای خود دردوره انقلاب توسط خود وفرزندانشان بابخشش مردم وافکارعمومی مواجه شدند وایضاء سایرآیت الله هایی که بعضانظیر صانعی وموسوی خویینی هادرجایگاه دادستان کل کشوردربحرانی ترین شرایط قرارداشته اند.


شاید ازهمه جالبتراعضاء ومعاونین ارشد وزارت اطلاعاتی هستند که خود دربرخی ازسرکوبها دست داشته اند امااکنون درزمره اصلاح طلبان درآمده وموردتوجه بخشی ازمردم قرار گرفته اند یونسی (وزیراطلاعات خاتمی)، سعید حجاریان (معاون بررسی اطلاعات)، عباد(معاون امنیت داخلی)، حجت الاسلام نورالهیان (معاون ضدجاسوسی) وچندین شخصیت دیگرکه دردهه 60 دارای مسئولیت کلیدی دراصلی ترین نهادامنیتی واطلاعاتی کشوربوده اند تاحد معاون جاسوسی وزارت اطلاعات که ازذکرنام وی معذورم ازآنجمله می باشند.

اکنون مافعالین سیاسی ایران باید ازخودبپرسیم تاچه زمانی باید خودرااسیریک دوروتسلسل باطل مشروعیت یاعدم مشروعیت اقدام مجاهدین درورود به خاک ایران بکنیم؟ آیا گذشت بیش ازدو دهه هرپرونده ای رابه بایگانی تاریخ نمی فرستد؟ آیا تداوم این بحث آنهم دربرهه ای که مردم کشورمان باحداقل امکانات وزیرسایه حکومت امنیتی( ونه حکومت نظامی اعلام نشده) رنج مبارزه رابه دوش می کشند امری مفید وسازنده است؟ وآیاخواست رژیم این نیست که گرایش های مختلف دراپوزیسیون رابااین بحثهای انحرافی بجان هم انداخته مشغول نگه دارد تاچندصباحی بیشتربراریکه قدرت باقی بماند ویاحداقل جریانهای وابسته به خودراتقویت نماید؟


ودرخاتمه این بحث حمایت رضاپهلوی ازمجاهدین خلق درماجرای یورش وقتل عام آنها توسط نیروهای ویژه ارتش عراق می باشد که باتوجه به اینکه آن سازمان ستون فقرات نیروهای چریکی برعلیه رژیم شاه راتشکیل می داد این امرخود نمایانگرنیازی است که نیروهای اپوزیسیون به تغییردرروشهای خود وبانگاهی امیدواربه آینده ونه اندوهباربه گذشته دارند تجربه نشان داده است کسانی که درگذشته زندگی می کنند محکوم به تکرارتاریخ هستند وکسانی که نگاهی روبه آینده دارند ازتاریخ درس می گیرند متاسفانه برخی ازعناصروابسته به جریان جنبش سبزبرخلاف شاهزاده ای که سلطنت طلبش می خوانند باعدم موضعگیری درقبال این واقعه تاریخی (کشتار مجاهدین بی دفاع درکمپ اشرف) نشان داد که برخلاف شاهزاده ای که سلطنت طلبش می خوانند پای دررکاب دیکتاتوری رژیمی می گذارد که خود بظاهرباشعارهای حقوق بشری ومترقیانه ایجادجامعه مدنی مخالف آن بوده است

ادامه دارد

Comments