برنامه ای برای آینده ایران، - بخش اول


برادربسیارعزیزم احمدوحدت خواه که مرامش نیزهمانندنامش است طی مطلبی متین درگویاکه ظاهرا خطابش به این ناچیزهم بوده است ازنویسندگان نامه به رهبری وکمپین آنها خواسته اند " بجای نامه، به برنامه برای آینده ملت ایران بیاندیشند" وما هم بنا به رسم احترام به بزرگترها دعوتش رااجابت کرده که ازقدیم گفته اند " آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است".

اوائل سال 2005 بود که پس ازسه باردستگیری ودرآستانه چهارمین پرونده سازی برعلیه خود وفرستادن بنده به آنجایی که قراربود عرب نی بیاندازد تبعیدخودخواسته رابرگزیده عازم ینگه دنیا گردیدم جایی که ازنظراستقراربرخی ازاعضای فامیل و خانواده ام ازیکسو وخاطرات حضورمشاوران ومهندسین آمریکایی درهمسایگی مان وتبدیل ایران عقب مانده به کشوری مدرن آنراوطن دوم خود می دانستم واکنون پس ازسالهامی گویم مافقط یک وطن داریم وآن ایران است وبس وهیچ راهی جزآزادی آن نداریم.

بااستقراردرآمریکا باموجی ازدوستان ایرانی وآمریکایی مواجه شدم که بدیهی است بدلیل موقعیت ویژه ام اولین سوالات آنها این بود که اوضاع ایران راچه می بینید واین رژیم کی ساقط خواهد شد؟ ایرانیان خارج ازکشورچه کاری می توانند برای تسریع درسرنگونی این دولت سفاک وکودتایی بکنند؟ فکرمی کنید چه کسانی توانایی سرنگونی یا جایگزینی این حکومت رادارند؟ و....

پاسخ نگارنده هم این بود که اولا این رژیم روزی که موعد سرنگونی اش برسد هیچکس توان عقب وجلوبردن آنرا جزخدای متعال ومعجزه ندارد ونیازی هم به داشتن دغدغه آن نیست. نیروهای خارج ازکشورتنها انعکاس دهنده حقایق درون کشوردربیرون ومجامع بین المللی باشندوبس

اما درخصوص بخش دیگرسوال به این دوستان می گفتم اگروقت خودرابرای ایران می گذارید یک چهارم آنرابه افشاگری وتلاش برای تغییررفتاریا سرنگونی حاکمان کشوربگذارید وسه چهارم آنرا برای نظام بعدی وبرنامه های اجرایی که نظیرانقلاب 57 مارا دوباره دچاراستبدادی ازنوع نوین نکند وبرای تحقق این هدف نیزموسسه ای ایجاد کردم که نام آن افق های اجرایی ایرانی – آمریکایی بود بااین امید که بهترین ایده ها راآمریکایی ها گرفته وآنرابه برنامه های اجرایی برای توسعه وپیشرفت کشورعزیزمان ایران تبدیل نمایم.

متاسفانه پس ازمدتی که تمام تلاش خودرابرای اتحاد نیروهای قدیم وجدید بعنوان گام اول برنامه خودبعمل آوردم با حقایق دهشتناکی مواجه شدم که قبل ازآن هرگزدرمخیله ام نمی گنجید وآن حاکمیت فرهنگ عمیق استبدادی برافکاربرخی از دوستان بود. کسانی که در برخوردهای نزدیک متوجه شدم علیرغم برخورداری عمده آنها ازتحصیلات آکادمیک وسپری کردن دهها سال ازعمرخود درکشورهای بانظام سیاسی دموکراتیک ذره ای ازنعمت خدادادی آزادیخواهی درآنها رسوخ نکرده ونسبت آنها بااتحاد وهمبستگی ملی نظیررابطه جن وبسم الله بود

حقیقت تلخ دیگری را که متوجه شدم وبیش ازمورداول باعث آزارونومیدی ام گردید سیاست زدگی بیش ازحد دربخش های پایین دستی وفقدان همه جانبه نگری درنظام فکری برخی ازاین عزیران بود بطوریکه حتی درابتدایی ترین موضوعات مربوط به مباحث استراتژیک یا اجرایی کمیتشان لنگ می زد وبجرئت می توانم بگویم تنها درحدانگشتان دست افرادی پیداکردم که درعین دلبستگی به سیاست به فرهنگ ومسائل اجتماعی کشورهم گوشه چشمی داشتند ویا همزمان به مقوله اقتصاد وامنیت

پس ازآن بود که متوجه شدم هنوزبرای رسیدن به مرحله ای که این باصطلاح نخبگان به برنامه ریزی برای آینده کشوربرسند فرسنگها فاصله است وباید ضمن حفظ اعتقادشخصی ام بخشی ازانرژی خودرابرای برنامه های آتی وبخش دیگرراافشاگری ها وهم فکرکردن این عزیزان مصرف نمایم تابتدریج ارزشهای حاکم براین نیروها به همدیگرنزدیک وبه معیارهای ثابتی نه تنها برای تبیین افکاروبرنامه ها بلکه حتی درمبارزه بارژیم برسد.

نمی شود ازیکسو شرکت درتظاهراتی راکه به تثبیت کودتاچیان می انجامد تحریم کرد وازسوی دیگرطرح "اسب تروا" رامطرح کرد!! نمی شود ازیکسوبدنبال اثبات خسارات وچپاول های تریلیون دلاری خامنه ای وچهل دزدهمراهش بود وازسوی دیگرادعاکرد که "خامنه ای ووابستگانش درزندگی اقتصادی خود نه تنهایک نقطه سیاه بلکه حتی یک نقطه خاکستری هم وجودندارند"!! نمی شود ازیک سو به ماجراجویی رژیم وهمراه باپرداخت میلیاردها دلارسرمایه ملت بی پناه ایران به رژیم سوریه وسازماندهی گروههای تروریستی حماس وحزب الله اشاره کرد وازسوی دیگرمدعی شد که مردم درخیابانهای تهران شعار"هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران" سرمی دادند واستراتژی نفی دروغ موسوی وجنبش مردم ایران رادرجلوی چشم میلیونها انسان سکه یک پول بکنیم!! نمی شود ازیکسو شعاردفاع از حقوق بشروتلاش جهت سرنگونی رژیم ایران بدلیل نقض حقوق بشربکنیم .ازسوی دیگرنامه به وزارت خارجه آمریکابنویسیم که مجاهدین دشمنان قسم خورده این رژیم وساکنین ارودگاه اشرف رادرلیست تروریستی حفظ کنید تا ارتش تابن دندان مسلح ونیروی قدس فاشیستهایی چون نوری المالکی و خامنه ای آنها وخانواده های همراهشان راقتل عام بکند!! نمی شود که شاهزاده رضاپهلوی رابخاطرهرآنچه که به پدرش نسبت می دهیم وجدا ازحق وحقوق وی بعنوان یک شهروند ایرانی درقلب خود محاکمه ومحکوم بکنیم ولی برای سیدحسن نوه آیت الله خمینی که هنوزدرسمت راست خامنه ای می نشیند حتی یک کیفرخواست ساده هم صادرنکنیم ووی را اصلاح طلبی غیرقابل تردیدبخوانیم !!نمی شود که درمهدی دموکراسی وکاپیتالیزم جاخوش بکنیم ولی درسودای بازگشت مارکسیزم تحت عنوان "چپ نوین" باشیم وافکارپوسیده مان را که به تحمیل سبعانه ترین رژیم ها برملتهای بدبختی چون چین، روسیه، کره شمالی، کوبا و... انجامیده است بعنوان "جنبش صلح طلبی وضدجنگ" و ملی گرایی دروغین رنگ ولعاب زده تلاش بکنیم گنجشک رابجای قناری به ملت ستم دیده ایران بفروشیم!! نمی شود ازیک سو اسرائیل رابدلیل تلاش جهت تحمیل برخی ازخواسته های خودبرجامعه جهانی محکوم بکنیم ولی ارزشهای نهفته درساختارسیاسی آن بعنوان دمکرات ترین کشورخاورمیانه را بدلیل رسوبات دوره جوانی نادیده بگیریم وخلاصه ازاین دست موارد که الحمدالله تمامی ندارد

اما درخصوص برنامه باید یک اصولی رارعایت کرد اینکه برنامه باید حداقل درظاهرادربرگیرنده فصل مشترک یا شاید باعنوان دقیق تری ازنظرمنطق ریاضی مخرج مشترک بخش عمده نظرات ودیدگاههاباشد که فکرمی کنم همان "منشورحقوق بشر" است. لازم به توضیح نیست که درهمان منشوربه اصولی اشاره شده است که درصورت اعتقاد قلبی گروهها وشخصیتهای مختلف عملا به نوعی معیارهای ارزشی درنظام های دموکراتیک نیزقابل تعریف می باشند نظیرمعیارآزادی بیان، حق اکثریت براقلیت وبالعکس، احترام به ارزشهای بومی، نفی خشونت واستفاده ازمکانیزمهای مسالمت آمیز، ارزش کارگروهی بجای فردی و.... پس ما بعنوان یک گروه یاشخصی که عنوان نخبه جامعه را درعرف جامعه باخود حمل کرده ودارای توانایی هایی هرچند محدود برای راهبری بخشی ازامور وجامعه است اگرنتوانیم بنحو مطلوبی ازاین مانیفست وابزاری که دراختیارمان قرارداده شده است استفاده کنیم چگونه می خواهیم هواداران متعصب خودرابه حرکت دراین راستا وچارچوب دموکراتیک متقاعد کنیم؟ لذا:

1- اولین گام اعتقاد به نشستن برسریک میزاست که باپیش قدمی هرفرد دارای حسن نیت باهرمرام ومسلکی می تواندتحقق پیدا بکند فردی که دارای فکرواندیشه بوده وتوان ارائه استراتژی یا تاکتیک های مناسب رابعنوان یک نخبه برای مدیریت هماهنگی بین نیروها وباهدف رهایی مردم ایران ازچنگال رژیم داشته باشد چنین فردی قاعدتا باید فکروذکرآن نجات کشوربوده وبی هیچ چشم داشتی به اتحاد ایرانیان بیاندیشد چه فرزندشاه باشد چه نوه خمینی، چه طرفدارنظام جمهوری باشد وچه پادشاهی، چه افتصاددان باشد وچه سیاسی، چه مشهوروپرطرفدارباشد وچه گمنام وکم طرفدار،

2- مهمترین بحث دستورجلسه این نشست (ها) می باشد که بایدبعنوان عامل پیش برنده یا تعطیل آن تلقی گردد انتخاب درست موضوعات ومتناسب با اصول راهبردی ونیزمقتضیات زمان ونیازمردم گرفتارکشورمان شاه کلید موفقیت آن است که به این تشکیلات غنا بخشیده، ماندگاری وتوسعه آن رابه کنگره ملی یا شورای درراستای مقاومت مردم ایران درقبال رژیم یا دولتی موقت وانتقالی برخواسته ازآن تضمین می کند.

3- باتوجه به ورودجهان به قرن بیست ویکم یا عصرتکنولوژی اطلاعات، افتخاروانتساب عنوان اولین جنبش سایبری جهان درقرن فعلی به جنبش مردم ایران، رشد بی نظیرشبکه های اجتماعی درفضای مجازی وتجربه ای که بخش عمده کادرها درایالات متحده آمریکا، اروپاوآسیا دراداره فدراتیو امورکسب کرده اند امروزه زمینه وابزاراعمال حاکمیت مردم بااستفاده ازفضای مجازی بسیاربیشترازقبل است ضمن اینکه این فضا متصل به فضای حقیقی وجامعه ایران وبه یک مفهوم انتزاعی نیست اگرتادیروزآیت الله خمینی می توانست بااستناد به تظاهرات چندصدهزارنفری 16 شهریور57 بی اعتباری رژیمی باسابقه نزدیک به 60 سال رابه جهانیان اعلام وحمایت آنهابالاخص کشورهای غربی رابه هردلیل کسب نماید چرانباید جنبش مردم ایران باحضوربیش از4 میلیون نفردرخیابانهای پایتخت خود بتواند عدم مشروعیت رژیمی بمراتب چندین باربدترووباویژگی های منحصربفرد دروحشی گری درقرن بیست ویکم رااعلام نماید؟! چطوراین ملت می تواند به عادل فردوسی پور، گوگوش وبهروزوثوقی رای بدهد وآنهارابه شخصیت خوب وموردعلاقه خودبرگزیند ولی به شخصیتهای سیاسی وفرهنگی واقتصادی ونظامی که می رسد به یکباره بی اعتبارمی شود چرا؟

4- اینجانب چندی قبل بعنوان مثال در"اینجا"، "اینجا" و"اینجا" طی چندین مقاله ایده وطرح دولت سایبری رابه مخاطبین خود ارائه داده ام وهنوزبراین اعتقادم که ما نخبگان جامعه ایرانی علیرغم پتانسیل واشتهاری که درعرصه تکنولوژی اطلاعاتی درجهان داریم وتفاله های آن دررژیم کودتایی وشبه نظامی روسای گوگل رابه نعجب کشانده است حتی 10% نیزازاین سرمایه خوداستفاده نکرده ایم والبته یکی ازدلایل آن شکاف نسلی بین رهبران سیاسی وجوانانی است که باید باراصلی مبارزه رابدوش بکشند رهبرانی که باید به پذیرند بدلایل چندی باید میدان عمل رابه نیروهای بااستعدادتروبانگیزه ترداد وخود چون یک مشاورصدیق درکنارشان بود. شوربختانه باید اعتراف کرد که برخی ازخودخواهی ها وتعصبات گروهی یا قبیله ای ما یکی ازموانع جدی درتحقق این امربوده است


ادامه دارد

Comments