اتحاددیکتاتورهاوتروریستها وتفرقه آزادیخواهان ووطن پرستان



درحالی که چند روزی ازمطلب قبلی ام درخصوص تلاشهای رژیم برای سازماندهی طرفداران خود وگروههای مختلف مشترک المنافع باآن ودولتهای همراهش (سوریه، عراق ولبنان) نمی گذرد که شاهد تجمع برخی ازاین گروهها درطرفداری ازآن تحت پوشش ضدجنگ درلندن می باشیم .


ظاهرقضایا چنین است که دوگروه عمل ایران یا Action Iran به سرپرستی رودابه شفیعی وکمپین مقابله باتحریم وحمله به ایران CASMI به ریاست عباس عدالت (ازکمونیستهای سابق) درمخالفت باسیاستهای غرب درمقابل رژیم حاکم برکشورمان یک تظاهرات براه انداخته اند. آنها درسخنرانی های اخیرخود درمحل انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم لندن که عمدتا محل تجمع آقازاده های رژیم بوده وتوسط خبرگزاری های دولتی ایران پوشش داده می شود اعلام داشته اند که بیشترین ضربه را استعمارگران (آمریکا، انگلیس، فرانسه واسرائیل) درطول حیات خود ازرژیم جمهوری اسلامی خورده اند!! اما واقعیت امروپشت صحنه ماجراچیست؟


ازسال 2000 با چراغ سبزهای متقابل خاتمی ودولت کلینتون به برقراری روابط طرفین موافقت کردند که باتوجه به سابقه طولانی قطع رابطه وبلندی دیواربی اعتمادی بین دوکشورزمینه های عمومی رابرای این رابطه ایجاد نمایند ویکی ازمفاد توافق آنها حمایت از گروههای بظاهرغیردولتی بود که بامحوریت بزرگنمایی واستفاده ازهرعامل مشترک این رابطه رانزدیکترنمایند وبالعکس بانادیده گرفتن موارد افتراق بین دو دولت ویا انکاراختلافات به این امرکمک نمایند.


براین اساس درآمریکا گروههای مختلفی موردحمایت قرارگرفتند که درراس آنها سازمان نایاک NIAC تحت مدیریت فردی بنام تریتاپارسی بود که ازسوئد به واشنگتن برای این ماموریت مهم انتقال داده شده بود( لازم به یادآوری است سوئد تنهاکشوراروپایی بود که سازمان اطلاعات وامنیت ایران موفق به نفوذ درمخالفان رژیم شده وبخش عظیمی ازپناهندگان رابه منبع اطلاعاتی وجاسوسی تبدیل کرده بود). وی باکسب حمایت ازسوی شرکتهای نفتی آمریکایی ودلالان ایرانی که ازدولت وفسادحاکم برایران برای ثروت اندوزی خود استفاده می کردند نظیربرادران علاقه بند مدیران گروه شرکتهای بالی ونیزاخذکمک مالی ازسازمان اطلاعاتی آمریکا "سیا" وهماهنگی با دولت ایران ازطریق نمایندگی سازمان ملل آن واسفندیاررحیم مشایی توانسته است منابع مالی متعددی رابرای خود دست وپاکرده وبااستخدام وکلای مبرزدرزمینه لابی گری درکنگره وسنا وحزب دموکرات به نمایندگی رژیم ایران نفوذ نماید.


با به قدرت رسیدن جورج بوش کاندیدای محافظه کاران وشرایط پس ازیازده سپتامبر2001 تاحدودی این گروههای لابی درلاک دفاعی فرورفتند اما پس ازحمله آمریکا به عراق درسال 2003 وبا به قدرت رسیدن احمدی نژاد درسال 2005 مجددا حمایت ازاین گروههای دست سازدرزمان خاتمی دردستورکاردولت ایران قرارگرفت.


گروه همراه احمدی نژاد ودرراس آنها اسفندیاررحیم مشایی که دارای تبحراطلاعاتی نیزمی باشد با استفاده ازاستراتژی دیپلماسی عمومی ولزوم تبدیل آن به اهرمی تهاجمی درسیاست خارجی ایران اقدام به انتقال دفترامورایرانیان ازوزارت خارجه به نهادریاست جمهوری کردند تا بابازسازی آن خود کنترل کامل این گروهها رابراساس خط مشی جدید بعهده گیرند سفرهای متعدد احمدی نژاد ومشایی به آمریکا و دادن بارعام به نمایندگان وافراد این گروههاوسپس کشاندن آنها به ایران وهمراه با صرف هزینه های هنگفت که ظاهرا بخش اعظمی ازمبلغ 1/5میلیارددلاری بودجه فرهنگی راتشکیل می دهد تنها نمونه کوچکی ازتلاشهای رژیم برای بکارگیری این گروهها درراستای اهداف خودمی باشد.


همانطوریکه درمقاله خود در"اینجا" درخصوص محمدشریعتمداری توضیح دادم شخص آیت الله خامنه ای به موازات حذف باند همراه احمدی نژاد درصدد کنترل مستقیم این جریان است ودرکنارآن راه اندازی ماشین تروردرخارج ازکشوربرای ایجاد وحشت درمخالفان وحذف آنان را که به آن در"اینجا" پرداخته ام دنبال می کند. وی محمدشریعتمداری یکی ازمهره های اصلی خود راکه هم سابقه سی سال کاراطلاعاتی داشته وهم مدیریت مالی بیت رهبری رابعهده داشته وازسوی دیگرنیزبدلیل خدمت درکابینه خاتمی می تواند خود را نزدیک به اصلاح طلبان جا بزند برای اینکارکاندید کرده است. جالب اینکه مقامات رژیم درجریان دستگیری عوامل احمدی نژاد موسوم به "گروه انحرافی" واتهام صرف بیت المال برای ایرانیان خارج ازکشورعملا ازفعالیتهای لابی های فوق ورهبران آنها چشم پوشی وحتی آنهاراموردتایید وحمایت خود قرارمی دهند!؟


ماموریت آقای محمدشریعتمداری سازمان وایجاد اتحاد کامل بین نیروهای طرفداررژیم، گروههای چپ وضدسرمایه داری آمریکایی، طرفداران رژیم های دیکتاتورهمراه رژیم ایران ( سوریه، عراق، فلسطین و....) ودیگرانی می باشد که باهرانگیزه اعم ازسیاسی، ایدئولوژیکی یا مالی امکان به خیابان آوردن آنها درواشنگتن وجود دارد. ماموریت دیگرآنها استفاده ازاختلافات درونی گروههای سیاسی مخالف رژیم ، تعمیق وحتی ایجاد آن ازطریق نفوذ یاخریدن برخی کادرهای سست عنصریا غیرسیاسی می باشد که بعنوان فعال حقوق بشری، روزنامه نگارناراضی یا فعال سیاسی خود رامطرح ولی خود می دانند که جایگاه مستحکمی دراپوزیسیون ندارند ولذا این افراد طعمه های خوبی برای رژیم واهداف آن می باشند (حسین درخشان، غزل امید و...نمونه های این گروه می باشند)


اما وظیفه گروههای مختلف سیاسی دراپوزیسیون چیست؟


اولین کارشناخت دقیق استراتژی رژیم وپرهیزازافتادن دردام آن است. این یک واقعیت است که همگی مابعنوان ایرانیان وطن پرست درعین تنفرازرژیم وعلاقه به سرنگونی آن ونابودی نهادهای سرکوبگرش دوست نداریم که مردم وزیرساختهای کشورمان آماج حملات نیروهای خارجی ودرراس آن آمریکا قرارگیرد. رژیم با آگاهی کامل ازاین بلندهمتی ایرانیان سوء استفاده کرده درحالیکه درداخل سرکوب راافزایش وسرمایه های ملی راجهت تثبیت اهریمنی خودبکارمی گیرد درمیان مخالفان وروشنفکران که نمونه آن رادر"اینجا" می بینید این شایعه را رواج می دهد که هرمخالفتی با سیاستهای جنگ طلبانه رژیم نوعی همراهی با مهاجمین وموافقت با حمله به مردم وزیرساختهای کشوراست وبااین ترفند حتی بین وطن پرستان واقعی (ونه مزدوران خود درداخل وخارج) تفرقه ایجادمی کند نگاهی به صف بندیهای اخیرو استفاده ازبرخی چهره های موجه درمیان مخالفان در نمونه مقالات در"اینجا" و"اینجا" قابل رجوع است.


دومین کارشناخت ومقابله با تاکتیک استفاده رژیم ازعوامل خود یا افراد سست عنصردرخارج یا حتی اعزام نیروهایی ازدرون سیستم جهت نفوذ دراپوزیسیون می باشد. ازآنجاییکه اپوزیسیون به معنی واقعی کلمه هنوزشکل نگرفته وافراد وگروههای مختلفی بصورت پراکنده وباانگیزه های مختلف درچارچوب آن جای می گیرند لذا این فقدان سازمان دراپوزیسیون زمینه مناسبی رابرای رژیم فراهم آورده است تادرآن نفوذ کرده وضرباتی رابه آن وارد نماید (مورد سردارمحمدرضامدحی باتوجه به آشکاربودن ماموریت وی بیانگرضعف وآسیب پذیری کامل اپوزیسیون ازاین ناحیه می باشد)


اهمیت این موضوع بسیاربالا بوده وحتی گروههای بسیارسازمان یافته چون مجاهدین خلق باسیستم حفاظتی قوی نیزازآن درامان نیستند که بعنوان نمونه می توان به موردمسعود خدابنده درآن سازمان اشاره کرد.


سومین مورد جلوگیری ازتداوم تفرقه گروههای سیاسی درون اپوزیسیون می باشد که بهترین مشوق رژیم برای سرمایه گذاری بروی این پروژه می باشد وقتی رژیم ومردم ایران به رای العین می بینند گروههای سیاسی مخالف رژیم با ادعای آزادیخواهی واستقلال طلبی حتی با استقرارسی ساله درغرب توان تحمل یکدیگررانداشته ونمی توانند دریک چارچوب دموکراتیک برای ساختن یک آلترناتیو باهم همکاری کنند بدیهی است که درکارخود امیدوارترشده وبروی این امرحساب بازمی کنند.


درتمام این سالهای نیزمی بینیم تنها دوفرد عملا درخنثی سازی این استراتژی وتاکتیکهای منبعث ازآن فعالیتهای داشته اند یکی رضاپهلوی که با حمایت گاه وبیگاه خود ازجنبش سبزومجاهدین توطئه تفرقه راخنثی کرده است ودیگری حسن داعی الاسلام که با افشاگریهای بی مانندش توانسته است چهره واقعی رژیم رادرمیان کارزارخود با لابی آن درخارج به نمایش بگذارد. متاسفانه سایرگروههای سیاسی از جمله هواداران جنبش سبزفاقد هرگونه کارنامه قابل قبولی دراین رابطه بوده وحتی دربرخی موارد (نظیرموارداکبرگنجی، محسن کدیورو ...) عملا به پادو ومجری سیاستهای رژیم تبدیل شده اند.


اکنون باردیگراین نوشته را اتمام حجتی برتمام گروهها وفعالین سیاسی درخارج ازکشورگرفته وباتوجه به وقایعی که درکشورهای خاورمیانه می گذرد مسئولیت تاریخی آنان را دراین خصوص یعنی " اتحاد" و"همبستگی" یادآوری می نماید وبه رهبران این گروهها که نقش اصلی رادراین تفرقه بازی می کنند هشدارمی دهم که بزودی وبرای اولین بارپس ازسه دهه ازعمررژیم شاهد راهپیمایی هزاران طرفداررژیم درخیابانهای واشنگتن خواهید بود طرفدارانی که الزاما تنها ازملیت ایرانی برخوردنبوده ومی تواند بااستفاده از اتباع سایرکشورهای خاورمیانه نظیر( سوریه، عراق، لیبی) وآمریکای لاتین صورت گیرد.


Comments