سرانجام پروژه سردارمحمدرضامدحی بابازگشت وی ازماموریت به ایران وپخش برنامه "الماس فریب" و"گوادلوپ 2" به پایان وبار دیگررژیم آخوندی وکودتاچیان حاکم برکشورازامتحان نبردباسازمانهای اطلاعاتی غربی واپوزیسیون جعلی سرفرازبیرون آمدند
اینجانب این افتخارراداشتم که همانندبرخی موارداستراتژیک دیگراولین فردی باشم که این جریان نفوذی واعضای منحرف حامی وی درباصطلاح اپوزیسیون راافشاء نمایم درست 16 ماه قبل که مقاله " سرداررضامدحی وجعبه مارگیری علیرضانوری زاده" رادرتاریخ 13 مارچ 2010 نوشتم
درمطلب مذکورعلاوه برتوجه دادن اپوزیسیون ورسانه هایی که اخبارمخالف رژیم رامنتشرمی کنند به حساسیت موضوع به یک نکته اساسی دیگرکه حاصل تجربه دوره 8 ساله اصلاحات بود اشاره کرده بودم واینکه رژیم بروی حضورنظامیان وعناصراطلاعاتی در جنبش سبزبسیارحساس است وتلاش وافری رابرای شناسایی وانهدام این شبکه ها وافراد مرتبط باآنها بعمل می آورد اعلام جنبشی جعلی تحت عنوان "جنبش جمع یاران" باادعای عضویت 20 هزارسپاهی درآن ازدروغهای آشکاری بود که براحتی می توان آنراتشخیص داد وهدف ازآن کشاندن نظامیان ناراضی به دام پهن شده وشناسایی وانهدام آنان بود که متاسفانه باموفقیت کامل توسط این عنصرنفوذی صورت گرفت
پس ازآن نگارنده درمقالات متعدد دیگروجوه مشابهی ازاین گونه حرکتهارایادآوری وازفعالین جنبش آزادی خواهانه مردم ایران خواستم که مراقبت بیشتری رادراین خصوص بعمل آورند مقالاتی نظیر"الیاس محمودی جنایتکاری که ازنوبایدشناخت" و "سندرم هخاگرایی درجنبش سبز" و"هخای سازمان سیا درسپاه پاسداران"و "ایران وحادثه 11سپتامبر-بخش 2" همگی شواهدی آشکاربراین مطلب بوده اند که درتمام آنهاازذکرنمونه سردارمحمدرضامدعی بعنوان یک کیس پایلوت غفلت نشده است والبته درکنارآن نمونه های دیگری نظیررضاکهلیلی، غزل امید(خدیچه غضنفری)، سرهنگ ترکمان و....ذکرگردیده است
امابحث بعدی واقعیاتی است که دربرنامه فوق به آن اشاره شده است جفت وجورشدن سردارنفوذی سیدرضامدحی بانوری زاده؛ مهردادخوانساری، امیرجهانشاهی وشرکت وی درسناریوی فانتزی گوادولپ دوامری نیست که برکسی پوشیده باشدوچنانچه بحث ملاقات وی بامقامات آمریکایی درعربستان وواشنگتن ازجمله هیلای کلینتون ودنیس راس صحت داشته باشد باید براین سیاست آمریکا ومتحدان غربی آن همانند اپوزیسیون جعلی رژیم گریست زیرادولتی که ازیکطرف مهمترین گروه سیاسی مخالف رژیم واپوزیسیون یعنی سازمان مجاهدین خلق رادرلیست تروریستها قرارمی دهد وازسوی دیگردرخصوص جریانی جعلی ونفوذی تااین اندازه بازوبی پرواعمل می کند جزخدمت به رژیم آخوندی وصدمه به منافع ملتهای ایران وآمریکا هیج دستاوری را بهمراه نخواهدآورد وبهمین دلیل است که می گویم مابعنوان فعالین سیاسی نباید منافع خودوملتمان رابااین مراجع گره بزنیم وکنترل حذف رژیم باید بدست ایرانیان ونه غربی هاباشد ضمن اینکه درعین حال موافق آن هستم که ازپشتیبانی این کشورها وجامعه بین الملل باید برای پیشبرد اهدافمان استفاده کنیم
نمونه دیگرکه دربرنامه فوق به آن اشاره گردیده است بحث استفاده ازظرفیت قومیتهای ملی درایران برای سرنگونی رژیم درنشتهای محتلف می باشد که برای اولین باردراکتبر2005 توسط مایکل لدین ونئوکانهای مستقردرموسسه آمریکن اینترپرایزومرتبط با اسرائیل مطرح شد بحثی که بعدا توسط عناصری دیگرچون سرکوزی موردحمایت قرارگرفت. دراین کنفرانس که باعنوان "ایران ناشناخته" برگزارشد نگارنده مطلبی درسه صفحه ارائه ودرآن ذکرکردم که بحث اصلی ایران نقض حقوق بشراست که باید سرلوحه امورقرارگیرد واستفاده ازمساله قومیتها( چه ملی وچه مذهبی) نه تنهاکمکی به براندازی رژیم نمی کند بلکه درجهت خواست آن رژیم درایجادتفرقه بین گروههای مختلف اجتماعی وسرکوب جنبش هاتحت عنوان تجزیه طلبی است دراین مقاله حتی تمرکزبیش ازحد برجنبش های اجتماعی وصنفی نظیردانشجویان، زنان، کارگران و....رانیزبه نفع کشورندانسته ومعتقدبودم صنفی کردن خواسته های سیاسی مردم اگرچه درکوتاه مدت وازنظرتاکتیکی می تواند مثبت وگامی به جلوتلقی شود امادردرازمدت وازنظراستراتژیکی به زیان جنبش آزادیخواهی ملت ایران است زیرابراحتی رژیم با ایزوله کردن آن بخش وسرکوب آن درغیاب دیگربخش ها بحران اصلی راکه نقض حقوق اولیه انسانی ازتمامی آن فشرها ولایه های اجتماعی است تحت کنترل خوددرمی آورد
هیچگاه فراموش نمی کنم روزی راکه برای دیدن پروفسوربرناردلوئیس استراتژیست معروف نئوکانها وپدرمعنوی جورج بوش به پرینستون رفته بودم مردی که بدلیل احاطه بی نظیرش به مسائل خاورمیانه وجهان اسلام دیدنش به یکی ازآرزوهای من تبدیل شده بود وی رادرمنزل شخصی اش درمحوطه دانشگاه ملاقات کردم ودرهمان حال تلویزیون کوچک وی انتخابات فرانسه رامستقیماگزارش می داد ووقتی مشخص شد که سرکوزی برنده انتخابات فرانسه شده است وی ازته دل خوشحال شد ومی گفت ماتونی بلررابعنوان یک متحد درجنگ برعلیه تروریزم ازدست دادیم ولی اکنون بجای آن نیکلای سرکوزی رادرکنارخودداریم وبهیچوجه نمی توانست خوشحالی خودراازاین امرپنهان نماید.
اکنون برای آخرین بارمی نویسم که درد مردم ایران درناکامی به رسیدن به خواسته های بحق خود طی یک صدسال اخیرعدم سازماندهی مبارزات آنهادرچهارچوب ساختاری است که درآن نفی آشکاررژیم حاکم ورهبران جنایتکاروفاسد آن بامحوریت منشورحقوق بشرپیش بینی وازاستراتژی، تاکتیکهاوسازمان مناسب خود برخوردارباشد وتازمانیکه این امرتحقق نیابد هیچ پیشرفت واقعی دروضعیت مردم ایران نه تنهاحاصل نمی شودبلکه روزبه روزاوضاع بدتروبدترمی شود
درچنین ساختاری حتی نیروهای باصطلاح مخالف رژیم باپیچیدن نسخه های اشتباه که عمده آن نیزناشی ازارجحیت منافع شخصی وگروهی برمنافع ملی است عملا درخدمت رژیم وسیاستهای آن بوده وموجبات تداوم عمرنکبت بارآنرافراهم می آورند والبته درچنین شرایطی است که باید گفت " گوش اگرگوش من وناله اگرناله توست، آنچه البته به جایی نرسدفریاداست"وقس علیهذا
اینجانب این افتخارراداشتم که همانندبرخی موارداستراتژیک دیگراولین فردی باشم که این جریان نفوذی واعضای منحرف حامی وی درباصطلاح اپوزیسیون راافشاء نمایم درست 16 ماه قبل که مقاله " سرداررضامدحی وجعبه مارگیری علیرضانوری زاده" رادرتاریخ 13 مارچ 2010 نوشتم
درمطلب مذکورعلاوه برتوجه دادن اپوزیسیون ورسانه هایی که اخبارمخالف رژیم رامنتشرمی کنند به حساسیت موضوع به یک نکته اساسی دیگرکه حاصل تجربه دوره 8 ساله اصلاحات بود اشاره کرده بودم واینکه رژیم بروی حضورنظامیان وعناصراطلاعاتی در جنبش سبزبسیارحساس است وتلاش وافری رابرای شناسایی وانهدام این شبکه ها وافراد مرتبط باآنها بعمل می آورد اعلام جنبشی جعلی تحت عنوان "جنبش جمع یاران" باادعای عضویت 20 هزارسپاهی درآن ازدروغهای آشکاری بود که براحتی می توان آنراتشخیص داد وهدف ازآن کشاندن نظامیان ناراضی به دام پهن شده وشناسایی وانهدام آنان بود که متاسفانه باموفقیت کامل توسط این عنصرنفوذی صورت گرفت
پس ازآن نگارنده درمقالات متعدد دیگروجوه مشابهی ازاین گونه حرکتهارایادآوری وازفعالین جنبش آزادی خواهانه مردم ایران خواستم که مراقبت بیشتری رادراین خصوص بعمل آورند مقالاتی نظیر"الیاس محمودی جنایتکاری که ازنوبایدشناخت" و "سندرم هخاگرایی درجنبش سبز" و"هخای سازمان سیا درسپاه پاسداران"و "ایران وحادثه 11سپتامبر-بخش 2" همگی شواهدی آشکاربراین مطلب بوده اند که درتمام آنهاازذکرنمونه سردارمحمدرضامدعی بعنوان یک کیس پایلوت غفلت نشده است والبته درکنارآن نمونه های دیگری نظیررضاکهلیلی، غزل امید(خدیچه غضنفری)، سرهنگ ترکمان و....ذکرگردیده است
امابحث بعدی واقعیاتی است که دربرنامه فوق به آن اشاره شده است جفت وجورشدن سردارنفوذی سیدرضامدحی بانوری زاده؛ مهردادخوانساری، امیرجهانشاهی وشرکت وی درسناریوی فانتزی گوادولپ دوامری نیست که برکسی پوشیده باشدوچنانچه بحث ملاقات وی بامقامات آمریکایی درعربستان وواشنگتن ازجمله هیلای کلینتون ودنیس راس صحت داشته باشد باید براین سیاست آمریکا ومتحدان غربی آن همانند اپوزیسیون جعلی رژیم گریست زیرادولتی که ازیکطرف مهمترین گروه سیاسی مخالف رژیم واپوزیسیون یعنی سازمان مجاهدین خلق رادرلیست تروریستها قرارمی دهد وازسوی دیگردرخصوص جریانی جعلی ونفوذی تااین اندازه بازوبی پرواعمل می کند جزخدمت به رژیم آخوندی وصدمه به منافع ملتهای ایران وآمریکا هیج دستاوری را بهمراه نخواهدآورد وبهمین دلیل است که می گویم مابعنوان فعالین سیاسی نباید منافع خودوملتمان رابااین مراجع گره بزنیم وکنترل حذف رژیم باید بدست ایرانیان ونه غربی هاباشد ضمن اینکه درعین حال موافق آن هستم که ازپشتیبانی این کشورها وجامعه بین الملل باید برای پیشبرد اهدافمان استفاده کنیم
نمونه دیگرکه دربرنامه فوق به آن اشاره گردیده است بحث استفاده ازظرفیت قومیتهای ملی درایران برای سرنگونی رژیم درنشتهای محتلف می باشد که برای اولین باردراکتبر2005 توسط مایکل لدین ونئوکانهای مستقردرموسسه آمریکن اینترپرایزومرتبط با اسرائیل مطرح شد بحثی که بعدا توسط عناصری دیگرچون سرکوزی موردحمایت قرارگرفت. دراین کنفرانس که باعنوان "ایران ناشناخته" برگزارشد نگارنده مطلبی درسه صفحه ارائه ودرآن ذکرکردم که بحث اصلی ایران نقض حقوق بشراست که باید سرلوحه امورقرارگیرد واستفاده ازمساله قومیتها( چه ملی وچه مذهبی) نه تنهاکمکی به براندازی رژیم نمی کند بلکه درجهت خواست آن رژیم درایجادتفرقه بین گروههای مختلف اجتماعی وسرکوب جنبش هاتحت عنوان تجزیه طلبی است دراین مقاله حتی تمرکزبیش ازحد برجنبش های اجتماعی وصنفی نظیردانشجویان، زنان، کارگران و....رانیزبه نفع کشورندانسته ومعتقدبودم صنفی کردن خواسته های سیاسی مردم اگرچه درکوتاه مدت وازنظرتاکتیکی می تواند مثبت وگامی به جلوتلقی شود امادردرازمدت وازنظراستراتژیکی به زیان جنبش آزادیخواهی ملت ایران است زیرابراحتی رژیم با ایزوله کردن آن بخش وسرکوب آن درغیاب دیگربخش ها بحران اصلی راکه نقض حقوق اولیه انسانی ازتمامی آن فشرها ولایه های اجتماعی است تحت کنترل خوددرمی آورد
هیچگاه فراموش نمی کنم روزی راکه برای دیدن پروفسوربرناردلوئیس استراتژیست معروف نئوکانها وپدرمعنوی جورج بوش به پرینستون رفته بودم مردی که بدلیل احاطه بی نظیرش به مسائل خاورمیانه وجهان اسلام دیدنش به یکی ازآرزوهای من تبدیل شده بود وی رادرمنزل شخصی اش درمحوطه دانشگاه ملاقات کردم ودرهمان حال تلویزیون کوچک وی انتخابات فرانسه رامستقیماگزارش می داد ووقتی مشخص شد که سرکوزی برنده انتخابات فرانسه شده است وی ازته دل خوشحال شد ومی گفت ماتونی بلررابعنوان یک متحد درجنگ برعلیه تروریزم ازدست دادیم ولی اکنون بجای آن نیکلای سرکوزی رادرکنارخودداریم وبهیچوجه نمی توانست خوشحالی خودراازاین امرپنهان نماید.
اکنون برای آخرین بارمی نویسم که درد مردم ایران درناکامی به رسیدن به خواسته های بحق خود طی یک صدسال اخیرعدم سازماندهی مبارزات آنهادرچهارچوب ساختاری است که درآن نفی آشکاررژیم حاکم ورهبران جنایتکاروفاسد آن بامحوریت منشورحقوق بشرپیش بینی وازاستراتژی، تاکتیکهاوسازمان مناسب خود برخوردارباشد وتازمانیکه این امرتحقق نیابد هیچ پیشرفت واقعی دروضعیت مردم ایران نه تنهاحاصل نمی شودبلکه روزبه روزاوضاع بدتروبدترمی شود
درچنین ساختاری حتی نیروهای باصطلاح مخالف رژیم باپیچیدن نسخه های اشتباه که عمده آن نیزناشی ازارجحیت منافع شخصی وگروهی برمنافع ملی است عملا درخدمت رژیم وسیاستهای آن بوده وموجبات تداوم عمرنکبت بارآنرافراهم می آورند والبته درچنین شرایطی است که باید گفت " گوش اگرگوش من وناله اگرناله توست، آنچه البته به جایی نرسدفریاداست"وقس علیهذا
Comments
Post a Comment